در این پست با داستان و معانی ضرب المثل ” دیوار موش دارد موش هم گوش دارد ” آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.
۱- در سخن گفتن باید محتاط بود و هر جا و در میان هر جمعی نباید هر حرفی را زد،زیرا ممکن است کسی خبرچینی کرده و آن را بازگو کند.
۲- حرف به گوش بقیه می رسد.
۳- باید رازدار بود و هر حرفی را نزد حتی در خفا.
۴- یعنی از غیبت باید دوری کرد چون ممکن است هر لحظه شخصی دیگر آن را بشنود.
روزی وُ روزگاری ، انقدر ناامنی بود که نه شاه وُ گدا به هم رحم میکردن ، نه شاه وُ شازده ، و نه شازده وُ شا قُلی … مَخلَص کلام اینکه بد دوره ای شده بود وُ هیچکی به هیچکی رحم نمیکرد ، مگه بنده های خدا … مثل حالا نبود که گرگ و میش با همدیگه ، در کمال صلح و صفا ، سر یه میز بشینن و خوراک بـَــرّه » سفارش بدن!!!
بگذریم … بریم سراغ نَقل و حکایت خودمون. ننه صغری و بابا اصغری نصفه های شب مست خواب بودن وُ تازه خدمت بی بی مُشکل گشا » رسیده بودن که ناغافل ، بابا اصغری با صدای گرومپی » که از پشت بوم اومد ، صد ذرع از جا پرید و خواب خوشش پریشون شد. گوشاشو که تیز کرد ، فهمید که صدای پای چند نفر ه که از بالا میاد. با اینکه از ترس جونش زیر لب دُعا میخوند و از اولیاء و انبیاء کمک میخواس ، ولی یه جای دلش قُرص و مُحکم بود و خودشو نباخته بود. زود دست ننه صغری رو تو مُشتش گرفت و به علامت هُشدار چند بار چـِلوند و زود زیر گوشش گفت دریا توفانی شده! توکل ات بخدا و گوشات به من »! عیال خوش مرامش هم که سرد وُ گرم چشیدهء روزگار بود ، فقط گفت وای! خدا مرگم بده… چشم »!
بابا اصغری زیر لب و پـِـچ پـِـچ کنون گفت :
ـــ تو با چرب زبونی ، یه طوری که بشنُفن ، مثلا پا پــِی من شو وُ هی اصرار کن که چطور گنج قاضی رو با تردستی زدی وُ هنوزم بعد از چند سال هیچکی بو نبرده!
عیال مربوطه هم ، هنر خدادادی شو به کار انداخت و یه تیاتری بازی کرد که ا سر جاشون میخکوب شدن وُ خود بابا اصغری هم ، همچین سر ِ ذوق اومد که انگار صد سال این کاره بوده!
ـــ زن دس وَر دار! منو نصفه شبی جون به سر کردی که چی ، صد بار بهت گفتم که تو معقولات دخالت نکن! بدبخت مون میکنی. زن جماعت دهن لَقّه ، و پُر حرف … یه وقت دهنت گرم میشه و پُرگوئیت گل میکنه و سَرمُو به باد میدی.
ـــ به جون خودت ، به مرگ حاج داداشم ، من یکی اهل این پُگوئی ها نیسّم ؛ رو راس بگو که به زنت اعتماد نداری ، غریبه ست.
ـــ نه جون تو ، غریبه شیطونه! از قدیم گفتن دیوار موش داره ، موش هم گوش داره »!
ـــ نه ، هیچ نَقل این حرفا نیس ، اعتماد نداری ، غریبه ام. من سیاه بخت رو بگو که جون فدات میکنم!
و صدای آبغوره گرفتنش رو بلند شد! بابا اصغری زود تسلیم شد وُ گفت :
ـــ با آ آ شه بابا! ولی قسم خوردی که حواست جمع باشه آ آ … راستش ، من یکی دو بار دیگه هم کارائی از این قبیل کردم ، ولی خوب ، سبک تر بودن. یه وردی میخونم ، میرسم بالای بوم ، با همون ورد ، از روزنهء گنبد پشت بوم ، یا پنجره ، مثل کفتر می شینم روی زمین ، خوبیش اینه که جن » هم نمیتونه منو ببینه!
وارد که بشم ، به احترام صاحب لوگ » ، همه چیزای اونجا جلو چشمام آشکار میشه. یه جادوگر هندی که آدم خیلی محترمی هم بود ، وقتی جوونیام نوکرش بودم ، از اعتمادی که به من داشت ، یادم داد. فقط هفت بار باید مُشتت رو رو به آسمون وا کنی و بگی یا صاحب ِ شولم ، یا صاحب ِ لوگ » ! اما شرطی داره!؟ اگه رفیق و همدستی داری ، به احترام صاحب شولم » ، باید محکم دست همدیگه رو بگیرین ، چشما تونو ببندین ، و اونوقت به بالا یا پائین پرواز کنین ؛ هر کس هم به این ورد شک کنه ، بهتره تا از حُنّاق ِ آنی » خفه نشده ، حرفشو به زبون نیاره!
حرف به اینجا که رسید ، بابا اصغری و ننه صغری چشماشونو بستن و شروع کردن به دعا و نذر و نیاز ؛ اما از ترس ، همینطور چشماشونو محکم بسته بودن. هنوز صلوات هفتم رو نگفته بودن که یه صدای گرومپی » ، مثل توپ ، زیر روزنهء اتاق چار صُفّه ، صدا کرد و فریاد آخ » تو گلوی ا خفه شد.
انشا در مورد باران و رحمت الهی
، ,هم , ,موش ,» ,وُ ,بابا اصغری ,هم گوش ,موش هم ,موش دارد ,دارد موش
درباره این سایت