انشا بیست



معلم ، ارزش معلم ، بزرگداشت شغل معلمی ، خصوصیات یک معلم خوب و …را گرد آوری کرده ایم که تقدیم دانش آموزان عزیزی میکنیم که از سن ۷ سالگی تا سن جوانی و گاهی میان سالی شاهد زحمات و فداکاری هایی معلمانی هستند که معلمی را شغل انبیا میدانند و برای تعلیم و تربیت کودکان ، نوجوانان و جوانان از جان و دل خود مایه میگذارند. امیدوارم این نوشته برای شما مفید باشد.

۱۰ انشا در مورد معلم و معلمی  

انشا-در-مورد-معلم-۷

******************************************************************

انشا در مورد معلم شماره یک

موضوع انشا : نامه ای به معلم 

مقدمه :

به نام خداوند جان آفرین . انشا خود را با موضوع نامه ای به آموزگار خود آغاز میکنم .

متن انشا :

معلم عزیزم سلام

بیشتر ما دانش آموزان ازاین که رودر رو با معلم خود صحبت کنیم خجالت میکشیم.

بخصوص زمانی که قصد داریم از مهربانی ها ، محبت ها و زحمات بی دریغ او در دوران تحصیلی تشکر کنیم ، زبانمان بند می آید اما این دلیل بر این نیست که ما این همه فداکاری و ایثار و سخت کوشی شما معلم مهربان را قدر نمیدانیم . بلکه همیشه و همیشه حتی وقتی که با شیطنت ها و درس نخواندن هایمان تو را عصبانی میکنیم میدانیم که همه کارها و زحمات شما برای این است که ما آینده درخشانی داشته باشیم و برای خانواده و شهر و کشو خود فرد مفید و مهمتر از آن یک انسان واقعی باشیم.

انشا از زبان یک دانش آموز با معلم خود 

شاید خیلی از دانش آموزان رویشان نشود به معلم خود بگویند که او را دوست دارند و از زحمات بی دریغش سپاسگزار هستند اما همه ما دانش آموزان معلمان مهربان و تلاشگر و دلسوزمان را دوست داریم و از قدردان محبت ها و زحمت های او هستیم.

میدانیم وقتی به ما سخت گیری میکنی ، گاهی ما را دعوا میکنی ، امتحان میگیری و تکلایف سنگینی برای ما محیا میکنی به خاطر آینده خودمان است و شما همچون یک پدر یا مادر نگران آینده و خوشبختی و موفقیت ما هستید .

ما از همه زحمات و دلسوزی های شما ممنونیم و از خداوند میخواهیم اجز بزرگ معلمی را که به فرموده پیامبر اسلام شغل انبیا است را به شما ارزانی دارد.

نتیجه گیری : 

راست گفته اند که معلمی شغل نیست بلکه عشق است . چرا که اجر مادی شغل معلی با زحمات و سختی های آن قابل مقایسه نیست . معلم عزیزم تو را دوست دارم و تلاش میکنم فرد مفیدی برای جامعه خود باشم تا تلاش های شبانه روزی شما را جبران کنم.

منبع:انشا بیست


انشاهای زیبا و ادبی درباره باران و توصیف این رحمت الهی

2 انشای ساده و ادبی کوتاه در مورد زیبایی باران پاییزی و بهاری و توصیف آن، مناسب برای پایه هشتم و نهم که می توانید از آن ها برای نوشتن یک انشای خوب الهام بگیرید.

انشاهای زیبا و ادبی درباره باران
انشاهای زیبا و ادبی درباره باران

انشا در مورد باران

زمانی که صدای قطرات باران به گوشم می رسد بی اختیار خودم را به زیر آسمان خدا می رسانم تا از بوسه های پروردگار که برای زمینیان می فرستد بی نصیب نمانم!

باران، این رحمت الهی، پیام عشق و شادی برای انسان ها به همراه می آورد و برکت و زیبایی را برای طبیعت، مزارع و باغ های کشاورزی … در بهار گویی آسمان آغوشش را برای زمین تازه از خواب بیدار شده گشوده و با فرستادن باران، خاک سرد را آماده رویش می کند و نویدبخش سبزی و طراوت برای طبیعت خسته از سرمای زمستان است، چقدر باران بهاری را دوست دارم!ن​​​​​​ در پاییز، که طبیعت از مهمانی تابستانبازگشته، جنب و جوش و تکاپوی اکثر کشاورزان به پایان رسیده، درختان از بار میوه و برگ های سبز فارغ شده اند و زمان خزان و برگ ریزان فرا رسیده، باران پاییزی می بارد و صدایش همچون لالایی مادر، خاک و زمین را برای خواب طولانی زمستانی آماده می سازد.

بهار یا پاییزش فرقی ندارد، انسان ها نیز همانند طبیعت از بخشش آسمان و زیبایی و برکت باران، به یک اندازه بهره مند می شوند. تفاوتی نمی کند چگونه آدمی باشی، کوچک یا بزرگ، زن یا مرد، فقیر یا ثروتمند، رحمت الهی بی منت بر سر هر انسانی می بارد.

باران این معجزه حیرت انگیز خداوند، معانی مختلفی به همراه دارد، گاهی ملایم و نم نم، فقط می خواهد نوازش های خالق بی همتا را به یاد من و تو بیاورد، گاهی ریز و تند و پیوسته می بارد و هدفش آبیاری مزارع و درختان و زمین های کشاورزی است.

گاهی سهمگین و بی رحمانه می آید و سیلابی به راه می اندازد که هر چه بر سر راه دارد با خود می برد و تداعی کننده خشم و قهر و تلاطم است.

امیدوارم ما انسان ها نیز بخششی بی کران همچون آسمان داشته باشیم و مانند باران، برکت و عشق را به زندگی خانواده، دوستان و اطرافیان سرازیر کنیم و همواره سپاسگزار پروردگار و خالق این همه زیبایی و شکوه باشیم.

ادامه مطلب

زیباترین انشاهای ادبی و ساده درباره مادران دوست داشتنی

انشای زیبا و ساده درباره مادران مهربان
انشای زیبا و ساده درباره مادران مهربان

زیباترین انشاهای ساده و ادبی کوتاه درباره مقام مادران مهربان و دوست داشتنی که لایق بهترین ها هستند.

انشا ساده و عادی در مورد مادر

کلمه مادر” فقط یک کلمه نیست، مادر که می گویی می توانی مزه عشق و مهربانی را روی زبانت احساس کنی، انگار خداوند دنیایی از دلسوزی و زیبایی و فداکاری را در یک کلمه خلاصه کرده و آن مادر است!

مادر یگانه همراه پس از خداوند است که از قبل از تولد با من بوده و همه عمرش یک لحظه از مراقبت و دل نگرانی من دست نکشیده است. در شادی ها با خنده من خندیده و در غم ها و لحظات سخت با من گریه کرده و دلداری ام داده است.

مانند یک دوست در تنهایی ها دستم را گرفته، مانند یک معلم هر آنچه می دانسته به من یاد داده، مانند یک مراقب اشتباهاتم را تذکر داده و برای این که به آرزوهایم برسم از آرزوهای خودش گذشته است.

مادرم فرشته ای است که خداوند بال هایش را گرفته و او را به شکل انسان به زمین فرستاده تا من هیچ وقت احساس تنهایی نکنم. فرشته ای که هروقت اشک روی صورتم جاری شد آن ها را پاک کرد و وقتی بیمار شدم پروانه وار کنارم چرخید و از من پرستاری کرد.

مادر عزیزم! اگرچه بهشت خدا زیر پای تو است اما من همه دنیایم را زیر پاهایت می گذارم و فرشی از محبت و قدردانی برایت پهن می کنم تا از روی آن عبور کنی و با دستانم تاج گلی با عطر وفا برایت می سازم و روی سرت می گذارم چون تو ملکه زندگی من هستی که هر چه دارم از وجود توست.

زحماتی که تو برایم کشیده ای بی نهایت است و من هرگز نمی توانم تا پایان عمرم حتی گوشه ای از آن ها را برایت جبران کنم اما همیشه تلاشم را خواهم کرد که فرزند خوبی برایت باشم و با موفقیت هایم شادی در دلت و لبخند روی لب هایت بنشانم.

دوستت دارم مادر عزیزتر از جانم!

انشا بیست پرهه انشاست

ادامه مطلب

 

انشا در مورد شهادت حاج قاسم سلیمانی

انشا در مورد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی

 

انشا اول درباره سردار قاسم سلیمانی

 

مقدمه : افسانه ها ، تا زمانی افسانه می مانند ، که اتفاقی مانند آن در عصر ما نیفتد ، اخیرا یکی دیگر از افسانه ها به وقوع پیوست و تبدیل به خاطره ای تلخ برای تمامی آزادگان این کره ی خاکی شد؛شاید بگویید کدام افسانه؟! افسانه ی جاودانی پهلوان هایی مانند رستم و پیدا شدن فردی همتای مالک اشتر و دوباره تکرار شدن ضایعه ی تلخ حضرت ابوالفضل (ع).

 

 

بند : مالک اشتری دیگر معروف به سردار دلها ، با نگاه هایی به تیزی شمشیر ذوالفقار ، با قدم هایی به استواری سرو ، یعنی سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی.

 

نامی که بر سر در قلب ما طلاکوب شده و عامل ترس سیاهدلان روزگار است ، ایشان نماد تواضع ، عدالت طلبی ، حق خواهی ، مهربانی و برای تمامی مردم آزاده سرمشق و الگویی بی بدیل است.
همان سرداری که دشمنان از ترسشان ، نه با پای پیاده و تن به تن بلکه با اسباب بازی های از راه دور خود ، اورا به بهشت و به پیش یاران خود ، یعنی سرلشکر همدانی و امام خمینی (ره) فرستادند.

 

 

اما دشمنان این پهنه ی سرسبز شده با خون شهیدان باید بدانند که شهید سلیمانی قوی تر از سردار سلیمانی است ، با یارانی مسلح به قدرت ایمان ، قله ی حق خواهی را فتح خواهند کرد و همه ی ایران یکصدا می خوانند که:

رفته سردار نفس تازه کند برگردد

چون ظهور گل نرگس به خدا نزدیک است

 

همان سرداری که در یکی از مستندات با سرعت به سمت مقر داعش حمله ور می شد ولی توسط محافظانش به آرامی دعوت می شد ، همان سرداری که از خانواده ی خود گذشته بود و فرا تر از مرزهای ایران از جان و مال ایرانیان دفاع می کرد ؛ بله ، همان رفیق رهبر و مورد اعتماد حزب الله.

 

از خون سردار دلها میلیونها سردار سلیمانی روییده و سیل عظیم مردمان عاشق بر روی کاخ سفید شما نازل خواهد شد و آسمان شمارا سیاه خواهد کرد.

 

نتیجه : این موضوع را دشمنان اسلام و آزادی خواهی باید بدانند که انتقام ما برابر نخواهد بود ، چرا که سر ترامپ و امثال او به اندازه ی بند کفش سردار هم ارزش ندارد ، همانطور که سید حسن نصرالله بزرگوار فرمودند : ((کسانی که عمودی و برروی پاهای خود دکمه ی پرتاب موشک و آغاز عملیات را فشار دادند ، افقی و در تابوت به کشور خود باز خواهند گشت.))

(*سردار روحت شاد و یادت گرامی*)

انشاهای بیشتر


انشا در مورد عشق
عکس کتاب عشق
 


عشق یکی از احساسات مشترک بین انسان‌ها است. عشق نوعی دوست داشتن بیش از اندازه است که با خصوصیاتی مثل محبت و علاقه خیلی زیاد، از یک دوست داشتن معمولی متمایز می‌شود. عشق به دو طرف نیاز دارد. که یکی از آنها عاشق و دیگری معشوق است. عاشق بیشترین علاقه ممکن را نسبت به معشوق دارد.

در فرهنگ لغت نوشته است که واژه عشق از عَشَقّه گرفته شده و عشقه گونه‌ای پیچک است که دور گیاه می‌پیچد. این پیچیدن باعث می‌شود که گیاه زرد و پژمرده شود. بعضی می‌گویند عشق بر انسان همان تأثیری را دارد که عشقه بر گیاه می‌گذارد. اما افراد دیگر، نظرات متفاوتی دارند.

عشق در بعضی موارد لطیف است و باعث خوشحالی عاشق و معشوق می‌شود اما گاهی خطرناک است و کسی که عاشق است، ممکن است برای به دست آوردن رضایت معشوق آسیب جسمی و روحی ببیند.

یکی از انواع عشق، عشق رمانتیک است که پیش از ازدواج به وجود می‌آید. از انواع دیگر عشق می‌توان به عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق عرفانی و عشق به خانواده اشاره کرد. برخی انسان‌ها عاشق خودشان هستند که به آنها خودشیفته یا نارسیست می‌گویند.

بخش بسیار زیادی از اشعار زیبا درباره عشق و مسائل عاشقانه سروده شده است. در ادبیات کهن ایران کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دلداده و کسی که مورد احساس عشق است؛ دلبر یا دلربا نام دارد. اگر احساس عشق در وجود انسان‌ها نبود، ادبیات عاشقانه وجود نداشت.

همچنین در ادبیات عرفانی عشق حضور گسترده دارد و از مراحلی است که عارفان به آن می‌رسند. برخی عارفان عشق را به دو بخش عمده عشق خدا به بندگان» یا عشق بزرگ و عشق بندگان به خدا» یا عشق کوچک تقسیم‌بندی می‌کنند. در این تقسیم‌بندی عشق میانه عشق انسانی به انسان دیگر» است که فرعی محسوب می‌شود. عرفا باید دست از علاقه به همه‌چیز بکشند و در حد توانشان فقط به خدا عشق بورزند تا به کمال برسند. البته برداشت هرکدام از عارفان از عشق متفاوت است که هر کدام زیبایی‌های خود را دارد. به قول حافظ:

یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب

کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

 

تعریف‌های مختلفی از عشق وجود دارد. هر نظری که درباره عشق داشته باشیم، به عنوان یک انسان عشق بخش جدانشدنی زندگی ماست و همیشه احتمال دارد که عاشق فردی یا چیزی شویم.


انشا درباره درخت | 5 انشا در مورد درخت

انشا درباره درخت 5 انشا در مورد درخت

انشا درباره درخت | درخت نمادی است، نماد پریدن زمین به سمت آسمان و توامان نماد نرسیدن». وقتی که با شاخه هاش دلنتگی اش را فریاد میزند و افسوس که گریزی نیست. باید تا ابد چنین فریاد کند. در ادامه 5 انشا زیبا در مورد درخت این عضو زیبای طبیعت آورده شده است که با هم می خوانیم.

انشا درباره درخت شماره یک

هر درخت، بر مبنای سرنوشت و طرح مقدرش، همان گونه که در دانه اش مستتر است، براساس همان برنامه، رشد می کند و به یکتایی حقیقی خویش می رسند. درختان نیازمند مراقبتند و هر زخم آنها را باید تیمار کرد؛ پس یادمان باشد که قلب های خون چکان عاشق را!! در گوشه ای دیگر ثبت کنیم نه بر تنه درختان و ابتدای حروف نام هایمان را با جمع و تفریق به دفاترمان انتقال دهیم و دوستی هایمان را با احترام در ژرفنای روابطمان بجوییم و بدانیم که ما جزئی از همین طبیعتیم و حکایت تافته جدابافته زیاد باورمان نشود.

باشد تا فروتنی را از درخت بیاموزیم که چون بارش افزونتر شود بر تواضع او افزوده می شود.

تسلیم را از او فراگیریم که چون مقدر شدسیب» شود دلش هوای انگور شدن نمی کند.

بخشش را از او فرا گیریم که سایه و میوه اش را بی پرسش و بی منت بر همگان روا می دارد تا آنجا که رابیند رانات تاگور می گوید: تبر هیزم شکن، از درخت دسته ای برای خود خواست، درخت داد.

 

انشا درمورد درخت شماره دو

درخت یکی از زیباترین مظاهر خلقت و جلوه ای از تجلیات آفریدگار عالم است.

درخت نماد آبادانی و شاخص سبزی و خرمی و مظهر زندگی و باعث تلطیف هوا و موجب آسایش و رفاه مردم و صفا و پاکی طبیعت می باشد.

در دین مقدس اسلام، بنابر آیات و روایات و سیره معصومین(ع) می توانیم به نقش و اهمیت این نعمت و موهبت عظیم پروردگار عالم پی ببریم.

بر اساس آیات قرآن، یکی از مواهب و نعمت های خداوند در آخرت و یکی از ویژگی های بهشت که در آیات کریمه و روایات شریفه بارها به آن اشاره شده است، درخت می باشد: در بهشت باغ هایی وجود دارد که از زیر درختانش نهرها جاریست».

در میان این درختان بهشتی، درختان میوه نیز وجود دارد، میوه هایی که به تعبیر قرآن و فاکهه مما یتخیرون » است.

بسیاری از پیامبران و امامان معصوم (ع) ما کشاورز و باغدار بودند و خود با دست خود به کاشت و برداشت درختان اقدام می کردند و به این وسیله در عمران و آبادانی زمینی که خداوند به آن امر فرموده، اهتمام می ورزیدند، مثلاً حضرت علی(ع) چندین نخلستان را با دست مبارک خود احداث کرد و یا امام محمد باقر (ع) در کاشت درختان و کشت و زراعت حتی در گرمای تابستان، کوتاهی نمی فرمود.

پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) نیز علاوه بر دامداری و تجارت، به کشت درختان و زراعت اقدام می فرمود و در حفظ درختان، حتی در جنگ با دشمنان و اشغال سرزمین آنها، به سربازان اسلام تاکید می فرمود.

در اهمیت درخت و درختکاری همین بس که در روایتی معتبر از یکی معصومین (ع) منقول است که: حتی اگر دیدید قیامت بر پا شد و شما مشغول کاشتن درختی بودید، ازاین عمل نیک خود دست برندارید». و این نشانگر تاکید و توصیه اولیای اسلام به حفظ و حراست از درختان و اهمیت درختکاری است. گرچه متاسفانه با پیشرفت تکنولوژی، تخریب جنگل ها و نابودی درختان رو به افزایش است، اما جای خوشبختی است که بشر امروز به این عمل زشت خود اقرار دارد و سازمان هایی را برای حفظ و حراست و گسترش پارک ها و ازدیاد درختان به وجود آورده است.

در کشور ما نیز در حفظ و حراست درختان و جنگل ها کوشش های چشمگیری انجام گرفته، از جمله هر ساله 15 تا 22 اسفند ماه به عنوان هفته درخت و درختکاری اعلام شده و مردم و دولت به انجام این امر مهم مبادرت می ورزند.

 

انشا در مورد درخت شماره سه

درختان، بیانگر زمان هستند. درخت، نماد حیات در تکامل دائم است. با دیدن حلقه هایی که در برش عرضی تنه درخت پیدا است و هر یک نمودار سالی از عمر درخت هستند، می توان تعداد فصول مختلفی را که یک درخت با گردش روزگار پشت سر گذاشته، تعیین کرد و تغییرات آب و هوای محیط را حدس زد و سرانجام عمر درخت را دریافت. این حلقه های هم مرکز، نمودار رشد درخت است که اگر روشن و فراخ باشند نشانه ای بر بهاری ملایم، شیره نباتی فراوان و اگر متراکم و تیره باشند نشانگر اینکه زمستانی سخت و سرد را گذرانده است.

برگ های درختان همواره موقعیت شان را نسبت به خورشید معلوم می کنند، برگ های نورانی، لبریز از نور خورشیدند و برگ های تیره، نسج نازک تری از نسج برگ های روشن دارند. شاعران در این باره زیاد سروده اند.

روبر دسنوس می گوید: برگی بود با خط هایش؛ خط زندگی؛ خط بخت؛ خط دل.

و بسیاری از اقوام مدعی بوده اند که در زمزمه برگ ها، طنین آوای خدایان را می شنوند.

تصویر مثالی درخت، به مثابه آینه تمام نمای انسان و ژرف ترین خواسته های او است.

این تصویر در شاخه های بی شمار گسترش می یابد و در بستر اساطیر، ادیان، هنر، ادبیات و تمدن ها حضور می یابد.

میرچا الیاده می گوید: بنابر اساطیر اولیه، درخت کیهانی که ستون و رکن کیهان است آسمان و زمین را به هم می پیوندد و گواه بر حسرت، دلتنگی و دورافتادگی از روزگاری است که زمین و آسمان سخت به هم نزدیک بودند این درخت وسیله دست یافتن به طاق آسمان و دیدار خدایان و گفت وگو با آنان است.

 

انشا درباره درخت شماره چهار

درختان هم یک نوع موجودات زنده هستند و خوبی های فراوانی دارند مانند تصویه کردن هوا و زیبایی کردن آن منطقه و سایه البته برای بعضی ها هم خوبی نوشتن یاددگاری که این کار بسیار ناپسند است.

من یک درخت تنومند بودم با شاخه ای درشت و برگ های سبز رنگ. من کنار دوستان و همسایگانم به خوبی زندگی میکردیم و در روز ها چند نفری زیر سایه ی ما استراحت میکردند و به ما آب میدادند.تا این که سالها گذشت و من پیر شدم و چند انسان آمدند من را قطع کردند و در ماشین خودگذاشتند و مرا به یک محل بزرگ بردند روی درب ورودی آن محل نوشته بود کارخانه ی چوب بری.من ترسیده بودم اما کمی هم خوشحال ، خوشحالی خود را میدانم برای چه بود… و مرا روی دستگاه چوب بردی انداختند و قطعه قطعه ام کردد و بخشی از قسمت هایم را به کارخانه ی کاغذ سازی و بیشتر قسمت هایم را به کارخانه ی ایی بردند که قسمت های بدن من را به هم با میله ایی آهنی میچسباند.

و من از شدت ترس به خواب رفتم وقتی بیدار شدم دیدم در اتقاقی هستم نگاهی به خودم کردم و لبخندی زدم و گفتم: چه میز خوشگلی شده ام و نگاهی به کنار خود کردم چند ها میز دیگر را دیدم و با آن ها گفت و گو کردم که شما اهل کجایید و …

تا بعد از مدتی مرا به ساختمانی بزرگ بردند کار میز های قدیمی.از آنان پرسیدم که من کجا هستم گفت شما در مدرسه ایید و به داش آموزان خدمت میکنید و سهمی در آینده ی کشور دارید و باید به خودمان افتخار کنیم من خیلی خوشحال شده بودم اما تا این که یکی از آنان گفت باید رنج های زیادی را تحمل کنی که بعد از گذشت روز ها به آن ها عادت میکنید.

از اون پرسیدم چه رنجی؟

او گفت داش آموزانی هستند که دوست دارند روی ما خط بکشد و نقاشی بشکند آیا میتوانی این ها را تحمل کنی؟

من به اون گفتم آری من پیر شده ام و از پس مشکلات زیادی برآمده ام و برای آینده ی کشورام هر سختی را تحمل میکنم.

تا این که مدرسه ها شروع شدند و دانش آموزان میزهای خود را انتخاب کردند.و میز هم خیلی خوشحال و کنجکاو بود زیرا زندگی اش از این به بعد برای دانش آموزانی بود که سرمایه کشور هستند و هر سال با شور و کنجکاوی منتظر دانش آموزان جدید تری میشد.

 

موضوع انشا درخت شماره پنج

درختان تا آنجا که به یاد می آورند، دربرابر بادها ایستاده اند واز اینکه توانسته اند حمله بادها رااز خود دفع کنند،با غرور تمام به خود می بالند.درخت،تصویر قامت خداست.درخت،قبله است.کعبه است.کندهٔ خشک درخت،یک حجرالاسود است.درخت مصحفی سبز،آسمانی وسرشار از حرفهای سبزتری است که ما را به ماندن وبودن در این خاکدان امیدوار می سازد.درختان به گفتهٔ جبران خلیل جبران،:گوئی اشعار زمینند که خاکشان به آسمان می نگارند.ولی ما این سرودهای سبز را قطع می کنیم وازآنها کاغذ می سازیم تا تهی بودنمان را در آن به ثبت رسانیم.»

درختان بهترین آوازه خوانان عالم هم هستند. به راستی اگر درختان نبودند،آیا باز هم تار و تنبور ها بر روی زانوی نوازنده ها می نشستند تا بانگ گردشهای چرخ رابرایمان روایت نمایند.درختان هشدار دهنده وبیدار کننده اند.از یک نگاه سبز ؛ همچنان که بهار تعجب سبزی است درچشم های خاک،درختان نیز تجسم استفهامی سبزند که سال را چگونه بر آوردی؟»درختان ،بخشنده اند وخواستار آرامش.با همان دستها که به نشانه دعا به سمت آسمان گرفته اند،خداخدامی کنند که آسمان دل این خلق بی شمار نیز هماره آبی بماند واز آنها هرچه که می خواهند بسازند اما دسته تبر نسازند.به درخت همیشه سلامی دوباره باید داد. پس دیگر بار سلام بر درخت که تا زنده است،از او قنداق تفنگی نمی توان ساخت.»

این همه گفتیم و نگفتیم که اگر درخت ها نبودند، ما به این نقطه ای که هستیم، نمی رسیدیم.بنابراین اگردرخت ها نباشد، فرزندان ما نیز به فردایی روشن نخواهند رسید.ما به اندازه ای که با پس انداز کردن پول و سرمایه ، نگران آینده آنها هستیم، چرا نباید نگران محیط زیست و طبیعت اطراف آنها باشیم؟جانب انصاف را باید نگاه داشت.اکنون که دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما نیز باید بکاریم تا دیگران بخورند.

 

انشا در مورد خدا
انشا در مورد خدا

انشا درباره خدای مهربان 

سعی می کنم یادم بماند که همیشه و همه جا کارهایم را با نام خدا شروع کنم، وقتی نام خدا را قبل از شروع هر کاری می گویم احساس می کنم خداوند یارم شده و اینگونه کارهایم درست پیش می رود.

مادرم همیشه با خدا حرف می زند، او می گوید بهترین دوست ما خداست، او در وقت نماز در تاریکی شب و صبح های زود می گوید:”خدایا ما را ببخش”.

او هر روز صدها بار می گوید:”خدایا ما را ببخش.” وقتی فکر کردم فهمیدم با این همه نعمتی که خدا به ما داده است و ما از خیلی هایش به درستی استفاده نمی کنیم و خیلی از رفتارهای ما اشتباه است اگر روزی صد بار هم بگوییم خدایا ما را ببخش شاید کم هم باشد.

خدا می خواهد ما مثل او شویم تا جهان مان را پر از زیبایی و مهربانی کنیم، خورشید خدا با مهربانی می تابد، آسمان با مهربانی برای ما باران می فرستد، گل ها با زیبایی به ما لبخند می زنند انگار همه دنیا می خواهد مثل خدا باشد پس چرا من مثل خدا نباشم؟!

من هم سعی می کنم همه را دوست داشته باشم و با همه مهربان باشم، با ادب باشم و در مشکلات و سختی ها به خانواده و دوستانم کمک کنم و فرزند عالی و دوست خوبی باشم و سعی می کنم مثل همه آفریده های خدا وظیفه ام را انجام دهم.

اگر خورشید امروز هوس می کرد که نتابد یا ماه امشب روشن نمی شد چه اتفاقی می افتاد؟ چقدر خدا ما را دوست دارد که با وجود این همه اشتباه ما را می بخشد.

خوب بودن سخت نیست فقط باید حواسمان به شیطان باشد و خدا خودش کمکمان می کند.

او بهترین حافظ و مهربان ترین مهربانان است. امروز صبح موقع اذان من هم با همه عالم شروع به عبادت خداوند کردم و احساس می کنم حالا همه موجوداتی که خداوند آفریده است را دوست دارم. احساس می کنم من هم مثل خدا شده ام!

******

انشای ادبی درباره خدا

از همان لحظه که به این دنیای پر از شگفتی قدم نهادم نام تو بر قلبم حک شده و یاد تو در اعماق وجودم سکنی گزیده، تو همیشه بودی و هستی … باران رحمتت همیشه جاری و گرمای محبتت قلبم را گرم کرده است.

بی آنکه بدانم همیشه تو را در همه جا دیده ام، مهرت را در خورشید، خشمت را در صدای رعد، عشقت را در قلب مادران، سخاوتت را در آسمان، بزرگی ات را در کهکشان ها و زیبایی ات را در یک برگ گل رز دیده ام.

سعی کرده ام در سختی های زندگی یاد تو آرامبخش روح و قلبم باشد و در شادی هایم ذکر شکر تو بر زبانم جاری … اگرچه بسیاری اوقات در این کار موفق نبوده ام و گاه با گله و شکایت به درگاهت آمده ام و گاه در اوج شادی ها از یادت غافل شده ام اما تو می دانی که همیشه سعی ام را کرده ام و … من می دانم تو به قدر تلاش انسان ها، نیت آن ها و رقت قلب شان به آن ها توجه خواهی کرد.

هر بار دست نیاز به سویت دراز کرده ام و خالصانه تو را خوانده ام حرف هایم را شنیده ای، گاهی در لحظه اجابتم کرده ای و گاهی که حکمتت دری را در مقابلم بسته، رحمتت بی درنگ گشایش گر دری دیگر بوده است.

می دانم هرچه دارم از توست و هر خیری که در مسیرم به من می رسد از رحمت بی انتهای توست و هر شر و گزندی نتیجه نفس جایز الخطای من!

پروردگارم! گرچه با روی سیاه و قلبی سیاه تر نزد تو می آیم اما تو این بنده ات را یاری کن تا هرگز از مسیر درست زندگی خارج نشود و در لغزش ها و خطاها با پیام و نشانه ها او را از انحراف و کژی ها نجات بده. آمین …

منبع: انشا بیست


حالا میرویم سراغ ۵ انشا با موضوع  انشا یک روز برفی » امیدوارم برای معلمین ، دانش آموزان و اولیا آنها مفید باشد.

انشا-یک-روز-برفی-۳

در این نوشته از دلبرانه به سراغ موضوعات انشا در رابطه با برف رفته ایم ، موضوعاتی مثل :

موضوعات پیشنهادی انشا در مورد یک روز برفی

  • یک روز برفی را توصیف کنید

  • یک متن ادبی در مورد برف بنویسید.

  •  یک خاطره از زبان یک دانه برف بنویسید.

  • باراش برف زمستانی را در یک متن ادبی شرح دهید .

 

انشا یک روز برفی (۱)

انشا در مورد بارش برف و بران در پاییز و زمستان 

قبلا هم چند موضوع انشا در مورد بارش برف باران و فصل های پاییز و زمستان پرداخته بودیم و حسابی از خجالتشان درآمده بودیم . بد نیست سری هم به این نوشته

انشا کوتاه پاییز | ۱۵ انشا و متن ادبی کوتاه در مورد فصل پاییز

 

 انشا یک روز برفی (۴)

انشا یک روز برفی شماره یک

انشا یک روز برفی – متن به زبان ساده برای کودکان 

موضوع انشا : یک روز برفی

مقدمه : به نام خدا انشای خود را در مورد یک روز برفی شروع میکنم .

من عاشق برف هستم .

چون برف خیلی کم می آید .

بعضی جاهای دنیا انقدر برف می آید که بچه ها خسته می شوند و دعا میکنند هوا آفتابی بشود

ولی چون در ایران برف کم می آید . در روز های برفی ما بچه ها خیلی خوشحال میشویم.

البته پدر ها و مادر ها هم خوشحال میشوند .

برف خیلی قشنگ است چون مثل برف شادی روز هم جا میبارد

و وقتی ما صبح از خواب بیدار میشویم انگار روز زمین و درخت و خیابان ها و ماشین ها پنبه ریخته اند .

وقتی برف می اید انقدر همه جا سفید میشود که انگار اینجا بهشت است.

من دوست دارم وقی برف آمد با دوستانم بازی کنم . ما در برف به هم گوله برفی پرت میکنیم.

و روی برف راه می رویم و به جای کفش روی برف نگاه میکنیم

یا روی برف میخوابیم

یا با پدر و مادر و دوست هایمان یا بچه های همسایه با هم آدم برفی درست میکنیم .

انشا یک روز برفی

من همیشه دوست دارم به آدم برفی کلاه و شال گردنم را بدهم تا سردش نشود.

من دوست دارم وقتی برف بارید با دوست هایم برف بازی کنم

و وقتی دست ها و صورتم یخ کرد به خانه بیایم و دستم را بگیرم روی بخاری تا گرم شود.

خیلی بخاری کیف میدهد. و دست آدم روی بخاری سوزن سوزن میشود.

ولی بعضی ها در زمستان بخاری ندارند و بابا هایشان پول ندارند بخاری نو بخرند و ما باید به آنها کمک کنیم .

چون زمستان ها خیلی سرد است.

و باید به آنها پول بدهیم که کلاه و دستکش و کفش بخرند که دست ها و پاهایشان یخ نکند .

ما در زمستان لبو و شغلم میخوریم چون گرم است و به آدم می چسبد.

انشا یک روز برفی

من خیلی برف را دوست دارم چون وقتی برف میبارد همه خوشحال میشوند و با هم بازی میکنند و می خندند

گاهی وقت که برف میبارد مدرسه ها تعطیل میشود

و من خیلی خوشحال میشود که میتوانیم بیشتر با دوستانم بازی کنم.

برف نعمت خدا است . باران هم نعمت خدا است. برف و باران باعث میشود گل ها و گیاه ها رشد کنند .

و مادر بزرگ من میگوید وقتی برف می آید یا باران می آید اگر آدم دعا کند . خدا دعای آدم را قبول میکند .

من دوست دارم برای همه دعاهای خوب بکنم .

من دعا میکنم یک روز که از خواب بیدار شدم همه جا سفید شده باشد . آمین .

این بود انشای من.

نتیجه گیری : برف نعمت خدا است و همه را خوشحال میکند .

انشا یک روز برفی (۸)

انشا یک روز برفی شماره دو

 ( به علت متن ادبی بیشتر مناسب نوجوانان است)

موضوع انشا : یک روز برفی را توصیف کنید :

مقدمه: به نام آفرینده فصل ها و زیبایی های نهفته در هر فصل انشا خود را آغاز میکنم .

متن انشا

 از خواب بیدار می شوم.همه جا سفید پوش شده است.ازخانه خارج

می شوم.  درختانی که تا پریروز لباس سبز پوشیده بودند و دیروز بی لباس

بودند،امروزلباس سفیدی به تن کرده اند. بام خانه ها هم سفید شده است.آب

 رودخانه ها یخبسته اند.دیگر آن ماهی های رنگارنگ نمی توانند سر از

 آب بیرون بیاورند واز منظره ی بیرون از آب لذت ببرند.دیگر آن چمنزارها

 و کشتزارها درمیان ما نیستند و لایه ای از برف صورتشان را پوشانده است.

در دوردست کوهای برف گرفته و ابرهای سیاه و سفید،شهر را سفیدرنگ

کرده اند و با دانه های ستاره ای شکل آن را برجسته نشان داده اند.

از تماشای منظره ی برفی چشم می پوشم و تصمیم قدم زدن میگیرم.جای

پای کفش هایم برروی برف ها نقش برمی دارند.صدای برف های زیر کفش-

 هایم مانند صدای خش،خش برگ های خشکیده ی پاییز است؛چرا که آن

برف هاینرم،زیر پاهایم خشک و سفت می شوند.

در آن طرف دانه های برفِ بلور مانند در نقطه ای جمع شده اند و یک

آدمکِ برفی را تشکیل داده اند.


سلامتی دو بخش دارد سلامتی جسم که با بهداشت و تغذیه میتوان کنترل کرد و سلامتی روحی روانی که بستگی به محیط و پیرامون شخص دارد .

 

سلامتی بزرگترین نعمتی است

که در اختیار بشر قرار دارد زیرا بدون آن بهره بردن از سایر نعمت ها امکان پذیر نیست.

سلامت انسان همانند سایر نعمات خداوندی با تلاش وکوشش در اختیار شخص قرار می گیرد.کسی که بخواهد جسمی سالم وروحی شاداب داشته باشد باید با برنامه ریزی مشخص ، پیروی از قواعد سلامت وپی گیری همه جانبه به این هدف خود نائل شود.

انسان موجودی است پیچیده وعوامل زیادی بر روح وجسم وی تأثیر می گذارند.

در سلامتی بهداشت و تغذیه یکی از علل پیشرفت مسلمانان در پزشکی، توجه پیامبر اکرم (ص) به مسائل بهداشتی بوده است.

اسلام، درباره اصول کلی پزشکی و بهداشت دستورهایی به پیروانش داده است

که می‌توان از این دستورها به عنوان یکی از پایه‌های علم پزشکی اسلامی یاد کرد.

همه می دانند که بهداشت روشی مهم در جلوگیری از بیماری ها است ولی متآسفانه وضعیت بهداشتی ما در جایگاه مطلوبی نیست.

رعایت بهداشت فردی شامل شستن دست ها قبل از خوردن غذا، استحمام به موقع،شانه زدن موها، مسواک زدن ونخ کشیدن دندان ها ،پوشیدن لباس های تمیز وموارد دیگر می تواند کاهشی فوق العاده در بیماری ها به وجود آورد.

 

انشا درباره سلامتی

 

علاوه بر آن رعایت بهداشت محیط توسط افراد وارگان های مسئول از اهمیت زیادی برخوردار است.

دفع بهداشتی زباله ها، ایجاد توالت های بهداشتی ونگهداری صحیح از آن ها

نظارت بر نحوه عملکرد رستوران ها ،آرایشگاه ها ، مطب ها و…از سلامت عمومی محافظت می نماید.

بر فرد فرد ما که عهده دار اداره فروشگاه ، رستوران ، آرایشگاه ،بیمارستان ،مطب دندانپزشکی و…هستیم بسیار مهم است

که سلامت مراجعه کننده خود راهمانند سلامت خود مهم بدانیم.

ممکن است هزینه های تأمین بهداشت بالا باشدولی مسلما” هزینه درمان بیماری ها بیشتر است.


انشاهای ساده و کوتاه در مورد زندگی نامه ی شاعر حکیم ابوالقاسم فردوسی

 

دو انشای ساده و جالب درباره حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر بزرگ و سراینده کتاب شاهنامه برای پایه پنجم تا هشتم

انشا درباره ی فردوسی

انشا در مورد فردوسی کلاس پنجم 

حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعر بزرگ و توانا بوده است که شاهنامه را سروده است. شاهنامه کتاب بسیار بزرگی است که فردوسی سی سال وقت برای آن گذاشته است.

این شاعر معروف در شهر طوس خراسان در تاریخ 329 هجری شمسی به دنیا آمده است.

پدر او یک دهقان ثروتمند بود و فردوسی در شرایط خانوادگی خوبی زندگی می کرده است به همین دلیل در زمانی که بسیاری از مردم نمی توانستند درس بخوانند او توانست درس بخواند و به کسب علم و دانش مشغول شود.

فردوسی از دوران کودکی به شعر علاقه داشت و زمانی که چهل ساله شد نوشتن و سرودن شاهنامه را شروع کرد.

این شاعر بزرگ سال های آخر زندگی اش را در فقر گذراند و حتی روزی برای تامین هزینه های زندگی اش شاهنامه را به سلطان محمود غزنوی داد اما به دلیل بد قولی سلطان محمود و حسادت کردن اطرافیان پادشاه پول زیادی به فردوسی داده نشد.

البته سلطان محمود روزی از این کار خودش پشیمان شد و خواست جبران کند اما در آن زمانی فردوسی از دنیا رفته بود.

یکی از مهم ترین کارهایی که فردوسی انجام داد این بود که با شعرهایی که سرود توانست زبان فارسی را زنده نگه دارد و نقش مهمی در حفظ آن داشته است.

فردوسی شاعری مسلمان، مومن و شیعه بود که در شهر طوس از دنیا رفت و در باغ خودش او را دفن کردند.

انشا درباره فردوسی برای پایه هفتم

شاهنامه مهم ترین سند عظمت زبان پارسی و مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران باستان و گنجینه ادبیات فارسی است که توسط شاعری بزرگ با طبع لطیف و به دور از هر گونه ریا و چاپلوسی به نگارش رسیده است.

شاعری مسلمان و شیعه، توانا و پاسدار راستین فرهنگ ایرانی، شاعری که سعی داشت به مردم بفهماند که چه بودند و چه شدند … نام این شاعر برجسته تاریخ ادب ایران، حکیم ابوالقاسم فردوسی می باشد که در سال 329 هجری شمسی در روستای طبران طوس دیده به جهان گشود.

پدرش دهقانی ثروتمند بود و فردوسی در رفاه و آسایش توانست به دنبال تحصیلات عالی برود اگرچه در اواخر زندگی پر باری که داشت اموالش را از دست داد و تا لحظه مرگ در تنگدستی زندگی کرد.

این شاعر فرهیخته به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران زمین علاقه بسیار داشت و داستان ها و افسانه های کهنی که در شاهنامه از آن ها حکایت کرده نیز از همین علاقه وافر سرچشمه می گیرد.

او سی سال از بهترین سال های عمرش را صرف نگارش شاهنامه کرد و به گفته خودش:

بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی

او به دلیل برخی شعرهایش مورد خشم سلطان زمان خودش یعنی سلطان محمود غزنوی قرار گرفت، سلطان محمود قدر سخنان گهربار فردوسی را ندانست و او را آن چنان که شایسته بود مورد تقدیر و احترام قرار نداد و شاهنامه را به دلایل مختلف بی ارزش دانست.

اگرچه چندین سال بعد از رفتار زشت خود با فردوسی پشیمان شد و خواست از او دلجویی کند اما زمانی که هدیه سلطان محمود غزنوی به طوس رسید جنازه فردوسی را برای خاکسپاری از طوس خارج می کردند.

فردوسی حتی پس از مرگش نیز مورد ستم قرار گرفت زیرا اجازه دفن او در قبرستان مسلمانان داده نشد و همه این مسائل از دشمنی و حسادت های اطرافیان پادشاه و دانشمندان متعصب آن زمان نشات می گرفت.

شاهنامه بزرگ ترین و ارزشمندترین سند به جا مانده از عهد سامانیان و غزنویان است، روح این شاعر بزرگ شاد و یادش همواره در دل ایرانیان زنده باد.


انشا درباره آهنگ سرود ملی کشورمان ایران برای کودکان و نوجوانان

 

دو انشای خواندنی و زیبا در مورد آهنگ سرود ملی ایران و احساس و حس و حال شنیدن صدای آهنگ سرود ملی برای کودکان و نوجوانان

انشا درباره سرود ملی ایران

انشا درباره سرود ملی پایه پنجم

هر کشوری سرود ملی و پرچم مخصوص خودش را دارد و مردم هر کشور با شنیدن آهنگ سرود ملی خود احساس میهن پرستی زیادی پیدا می کنند.

مثلا وقتی تیم میلی کشورمان در ورزش های مختلف پیروز می شود و مدال می آورد، پرچم ایران در بین پرچم کشورهای دیگر بالا می رود و سرود ملی ایران پخش می شود من خیلی احساس غرور می کنم.

هر وقت این سرود پخش می شود از جایم بلند می شوم و به آن احترام می گذارم چون به کشورم افتخار می کنم.

هر وقت سرود ملی را گوش می کنم یا زیر لب هایم زمزمه می کنم به یاد گذشته ایران می افتم که مردان شجاع برای حفظ کشورمان جنگیدند و به شهادت رسیدند.

شعر سرود ملی به ما می گوید که کشورمان از گذشته تا امروز چه راه سختی داشته است تا قدرتمند و آزاد باشد و استقلال و آزادی کشورمان به خاطر امام و شهیدان انقلاب است و این راه همین طور ادامه دارد.

آن ها با فدا کردن جان خود در این راه جنگیدند و نسل بعد از آن ها هم خوب درس خواندند و علم و دانش زیادی به دست آوردند و توانستند ایران را آباد و آزاد کنند.

سرود ملی کشورمان به ما می گوید که برای آبادانی ایران تلاش کنیم و یادمان باشد راه امام و شهدا را ادامه دهیم و مراقب باشیم تا آزادی ما را از دست ما نگیرند.

ما باید همیشه به فکر این باشیم که چگونه می توانیم کاری کنیم تا همیشه پرچم کشورمان بالا باشد و سرود ملی ایران هیچ وقت از زبان ها نیفتد.

انشا درباره آهنگ سرود ملی پایه هشتم

آهنگ سرود ملی هر کشور موسیقی آن کشور است، سرودی که پیام آور وطن پرستی و استقلال و غرور هر مرز و بوم است و به احترام علایق و تعلقات هر کشوری نواخته می شود.

هر کشوری سرود ملی مختص خودش را دارد، سرود ملی ایران نمایان گر جمهوری اسلامی مردمی در ایران است که حکایت از جان فشانی رهبر و انسان های آزاده ای دارد که با خون خود کشور را آبیاری کردند.

این سرود یکپارچگی و وحدت ملت را بیان می کند و در رگ و پی ملت ریشه دوانده است و مانند وطن با ارزش و مقدس است و پیام آور نور و رهایی از بند جهل و ظلمت است.

ما سرود ملی کشورمان را گرامی می داریم، به عنوان کلامی مقدس که حاکی از قدرت انقلاب اسلامی و رشادت امام و شهدای انقلاب دارد.

زمانی که سرود ملی ایران خوانده می شود ناخودآگاه احساس احترام تمام وجودم را در برمی گیرد و از جا بلند می شوم، احساس این که کشورم سربلند است غرور را در رگ هایم جاری می کند و به وضوح حس می کنم مسئولیت سنگینی بر عهده من و تو و همه ما گذاشته شده است.

همه ما سربازان وطن هستیم و برای حراست از میهن و نگاه داشتن نام آن باید تلاش کنیم و اگر روزی برای حفظ این نام نیاز باشد باید از جان نیز گذشته و با کمک هم در حفاظت از آن یک دست شویم و بر دهان متعرضانش مشتی کوبنده بزنیم.

سرود ملی به همه ما یادآوری می کند تا تلاش کنیم که استقلال کشورمان روز به روز بیشتر شود، تا ایران عزیزمان بی نیاز از کشورهایی باشد که عمری در صدد سلطه بر آن هستند و ما با خواندن این آهنگ پر شور با خود عهد می بندیم همیشه حافظ مرزهای آن باشیم.

ایرانم سرافراز و پایدار بمان …


انشا درباره زندگی | انشاهای ساده، عادی و ادبی در مورد زندگی

 

انشاهای زیبا، ادبی و عادی درباره زندگی، زندگی چیست و زندگی زیباست برای کودکان و نوجوانان پایه پنجم تا نهم

انشا در مورد زندگی

انشا کودکانه درباره زندگی

من زندگی را دوست دارم و به نظرم زندگی کردن فقط نفس کشیدن، راه رفتن و کار کردن نیست بلکه ما باید در طول زندگی خود به کارهایی که دوست داریم هم اهمیت بدهیم و شاد و خوشحال باشیم.

مادرم می گوید زندگی ارزش زیادی دارد اما بسیاری از آدم ها ارزش آن را خوب نمی دانند و زندگی خودشان را با غصه خوردن و وقت تلف کردن می گذرانند در حالی که ما فقط یک بار زندگی می کنیم و باید قدر همه لحظه های آن را بدانیم و از این زندگی که خدا به ما داده است خوب استفاده کنیم.

زندگی خیلی قشنگ است و من وقتی به درخت هایی که باد آن ها را تکان می دهد و ماهی که در حوض خانه شنا می کند نگاه می کنم می بینم که زندگی برای همه موجودات روی کره زمین و نه فقط ما انسان ها هدیه ای از طرف خداوند است.

من برای زندگی خودم نقشه های زیادی کشیده ام و برنامه ریزی کرده ام، می دانم وقتی بزرگ شدم می خواهم چه کاره شوم و نمی خواهم وقت خودم را با انجام کارهای بیهوده هدر بدهم.

اما ما باید به همان اندازه که به فکر زندگی خودمان هستیم به زندگی دیگران هم کمک کنیم، مثلا به همکلاسی های خود در درس ها کمک بدهیم، از پول خودمان به افراد فقیر ببخشیم تا راحت تر زندگی کنند و به پدر و مادر خود احترام بگذاریم چون آن ها کسانی هستند که خداوند به وسیله آن ها به ما زندگی بخشیده و ما را به این دنیا آورده است.

مادرم می گوید این که چند سال زندگی می کنیم خیلی مهم نیست، بلکه خوب زندگی کردن است که مهم است. من از حرف های مادرم می فهمم که این که ما چقدر در این دنیا باشیم خیلی مهم نیست اما باید تلاش کنیم تا در این مدت بتوانیم کارهای خوب زیادی بکنیم و به هیچ کس ظلم و ستم نکنیم.

انشا ادبی درباره زندگی

زندگی حس عمیقی است که در تک تک سلول های تن جریان دارد، چیزی فراتر از هر آن چه تاکنون واژه ای برای آن خلق شده و واژه ای عمیق تر از هر آن چه بتوان توصیف دقیقی برایش نوشت.

زندگی را نه در قالب کلمات و نه با وصف و توضیحات نمی توان تعریف کرد بلکه آن را تنها باید زندگی کرد و جام آن را تا آخرین جرعه ای که می توان نوشید.

زندگی زیباست، زیباترین و با ارزش ترین تحفه ای که خداوند به همه مخلوقاتش از بشر گرفته تا نباتات و جانداران بخشیده است، هدیه ای گرامی که فقیر و غنی، زن و مرد، کودک و جوان و پیر، زیبا و زشت نمی شناسد و همه به یک اندازه از آن بهره برده اند.

اما همین زندگی وقتی به جان انسان های مختلف دمیده می شود به گونه متفاوتی ظهور پیدا می کند. یکی آن را بی ارزش می داند و در پوچی و بیهودگی هدرش می دهد، آن یکی با دو دستش به آن چنگ می زند که مبادا از دستش بدهد و در عدم و نیستی غرق شود، حال آن که دیگری گرامی اش می دارد و آن را نه هدف که وسیله ای می داند که با آن می تواند هرچه بیشتر و بیشتر به اصل خود نزدیک تر شود.

زندگی نه جواهری گرانقیمت است که از ترس خش افتادن و گم شدن بی استفاده در صندوقچه ای رهایش کنیم و نه بی ارزش و پوچ که زیر دست و پا انداخته و بی هدف و بیهوده آن را سر کنیم.

زندگی را باید زندگی کرد، از اولین طلوع تا آخرین لحظه اش و همیشه به خاطر داشته باشیم که:

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم


انشا در مورد اذان,انشا در مورد اذان کلاس نهم,انشا در مورد اذان برای کلاس نهم

 

مقدمه : اذان صدایی است که از بدو تولد در گوش ما خوانده شده است و هر روز نیز به آن گوش می دهیم. آیا به صدای اذان صبح گوش کرده اید؟ لذت بخش ترین صدایی است که در سکوت گرگ و میش به گوش می رسد. . .

متن انشا : صدای بانگ خوش اذان که روزانه پنج بار طنین انداز روح بشریت می شود و با صدای در امدن اذان مردم از جای خود بلند می شود و وضو می گیرند و یا به صدا در امدن اذان مردم از جای خود بلند می شود و وضو می گیرند و یا در خانه به صورت فرادی و یا در مسجد به صورت جماعت نماز خود را می خوانند و دست به دعا به سمت پروردگار می برند و طلب مغفرت و امرزش می کنند.

صدای اذان حتی یک ثانیه در تمام دنیا قطع نمی شود.ان هم به دلیل این است که زمین گرد است و ساعت طلوع و غروب خورشید در جای جای جهان متفاوت است.بنابراین در هیچ جایه دنیا صدای اذان قطع نمی شود و دائما در حال نواخته شدن می باشد.

اذان که با بزرگی خداوند شروع می شود و بابزرگی خدا و نبود هیچ معبودی جز او به اتمام می رسد و در این راه  برای به صدا در اوردن اذان خیلی از پیامبران و انسان های بزرگ تمام تلاش خود را کرده اند و جان خود را در این میان از دست داده اند تا همیشه اذان به صدا در بیاید تا شاید حتی یک نفر از خواب غفلت برخیزد و دست از گناه بکشد.اذان یکی از هشدارهای بسیار دلنشین و خوش صدای پروردگار می باشد تا یاداور شود برای مردمی که چشم از حقایق دنیا بسته اند و کورکورانه زندگی می کنند و روزانه پنج بار و در یک سال ۱۸۲۵ بار این هشدار را به صدا می اورد و این نشان از فرصت های زیاد پروردگار است که بنده ی خود می دهد تا که شاید از راهی اشتباه خود باز می گردد و در مسیر درست و الهی قدم بر دارد.

نتیجه گیری : ما مسلمانان کشور ایران هستیم و مانند سایر کشورهای مسلمان بانگ اذان همیشه نواخته می شود و مانیز باید اذان و نماز و نماز و قران را بخوانیم تا شاید رستگار شویم.

 

enshabist


انشا درباره نماز و نماز خواندن

 

یکی از کارهایی برای شکر کردن نعمت های خداوند و نشان دادن اینکه ما به خداوند ایمان داریم و او را دوست داریم نماز خواندن است.

 

نماز خواندن نه تنها موجب خوشنودی خداوند از ما میشود بلکه انسان راه از رفتن به مسیر کج باز میدارد و او هرگز گمراه نخواهد شد.

پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله وصلم فرموده است: ای مردم من از میان شما میرم و اگر به تو چیز تکیه کنید هیچ وقت گمراه نخواهید شد.

یکی کتاب قرآن و دیگری عترت و اهل بیتم است….

در کتاب قرآن ما را به نماز خواندن دعوت میکنند.زیرا کسانی که نماز میخواند و جزء نمازگزاران هستند

میتواننددر زندگی راه کج و راست خود را بهتر بشناسند.

نمازخواندن هم آدابیکه دارد که انجام ندادن آن آداب نماز را باطل میکند.

اولین آداب گرفتن روزه است و دومین آداب جایی از بدن ما نجس نباشد و در مکانی که صاحبش راضی به آن نیست نماز نخوانیم.

سومین آداب اگر پولی را از راه حرام به دست آوردیم و  با آن لباسی خریدیم نباید با آن لباس نماز بخوانیم زیرا نماز ما باطل می شود

حتی اگر دکمه ی پیراهن ما غصبی یا از راه حلال به دست نیاورده شده باشد نماز را باطل میکند.
برای نماز خواندن نباید از لباس یا کمربند یا هرچیز دیگری استفاده کنیم

که از پوست حیوانات حرام گوشت ساخته شده باشد زیرا نماز را باطل میکند.

و استفاده از زیورآلات طلا برای مردان در نماز حرام می باشد و بهتر است

در هنگام نماز خواندن انگشتر و گردنبند خود را در بیاوریم و نماز بخوانیم.

و در هنگام نماز خواندن نباید به گوشه  و کنار خود نگاه کنیم

باید فقط به مهر و سجاده ی خود نگاه کنیم و نباید حرف بزنیم و…

این آداب ، آدابی ساده هستند که اما رعایت نکردن

آن ها موجب ناراحتی خداوند و گناه آمدن برای ما میشود.

 

enshabist


پایه ی هفتم-درس اول-صفحه ی ۲۰-روزی را که دوست دارم تکرار شود

انشا پایه هفتم صفحه ۲۰ در مورد روزی را که دوست دارید تکرار شود

مقدمه:همیشه وقتی تویه یه شرایط خاص قرار می گیریم ،اولین حسی که به ما دست می دهد حس نا اشنایی و ترس است اما رفته رفته با درک موضوع و اتفاق می توان حس خود را به حسی زیبا و لذت بخش تعقیر داد.

تنه انشا :حدود دو سال پیش در خانه ی ما همه در حال تکاپو و جنب و جوش بند.مادربزرگ و خاله و عمه  در خانه مشغول بودند،و هرکدام کاری را پیش می بردند و می گفتند که امروز انتظار به پایان می رسد و خواهر(برادر)عزیزت بدنیا می اید و از انجایی که قبل از ان مادر و پدرم به من گفته بودند که ب زودی خواهری(برادری)برای من بدنیا می اورند،من خیلی ناراحت بودم زیرا که احساس می کردم باامدن خواهر(برادر)جدیدم توجهات پدرو مادرم نسبت به من کم رنگ می شود  و دیگر مرا مانند سابق دوست ندارند.تمام ان روز تا مادر به همراه خواهر(برادر)جدیدم به خانه بیایین در اتاق خود نشسته بودم و ماتم زده به اینده فکر می کردم

به گونه ایی که همه در خانه نگران برخورد من بعداز امدن خواهرم(برادرم)بودند.اما با وارد شدن مادر و پدرم و خواهرم(برادرم)و بعد از دیدن صورت هم چون ماه خواهرم(برادرم)و شباهت بسیار زیاد ان به من حس خوبی  به من دست دادو مادرم اسباب بازی به عنوان هدیه به من داد و گفت این را خواهرت برای تو خریده است تا باان و خواهرت بازی کنی و دیگر تنها نیستی و می توانید دوتایی باهم بازی کنید و از هم مراقبت کنید.ان لحظه تمام حس های بد به مناز بین رفت و من از خواهر(برادر)تازه واردم خیلی خوشم امد و الانکه دوسال می گذرد و خیلی خوشحالم که خواهری دارم و همیشه با همدیگر بازی می کنیم و من مراقب او هستم و نمی گذارم که اتفاقی برای او بیوفتد و من همیشه از این اتفاق خوشحالم و دوستدارم بار دیگر این روز اتفاق بیوفتد.زیرا که یکی از بهترین روزهای عمرم بود.

نتیجه گیری:زود قضاوت کردن اصلا کار خوب ودرستی نیست،بنابراین همیشه تلاش کنیم که باامدن و وارد شدن فرد جدیدی به خانواده با خلقی تنگ و دلی نامهربان باان برخوردار نکنیم.زیرا که می تواند در اینده به یکی از بهترین اتفاق های زندگیمان تبدیل شود و ما بدخلقی و نامهربانی ان را خراب نکنیم


انشابیست


پایه ی هفتم-درس اول-صفحه ی ۲۰-حیاط مدرسه

انشا پایه هفتم درس اول صفحه ۲۰ با موضوع حیاط مدرسه

مقدمه:خاطرات ما و لحظه های خوب و بدما همیشه در جایی است که در انجا عمری را گذرانده ایم ،جایی  است که اولین بار با اولین قدم دانش اموز انجا را دیده و قدم در راه مدرسه و رو به پیشرفت گذاشته است.

متن انشا :حیاط مدرسه خلوتگاه و ارامش دهنده و گاهی پراضطراب ترین لحظات دوران درس و مدرسه ی یک دانش اموز را تشکیل داده است.

زمانی که در حیاط مدرسه قدم زده،درس خوانده،بازی کرده،خندیده،گریه کرده و گاهی از شادی زیاد و اخذ نمرات خوب،بالا و پایین رفته و اشک شوق ریخته است.حیاط مدرسه ی ما جایی است پراز درختان سنوبر و کاج که زیر سایه ی ان می نشینیم.و با دوستانمان گل می گوییم و گل می شنویم.زمین فوتبالی دارد و با تیرک دروازه که همیشه عده ایی از بچه ها در حال بازی در انجا هستند و توپ راازاین سمت به ان سمت می برند و گاهی میخندند و گاهی دعوا می کنند.زمین والیبالی دارد با تور والیبال که همیشه تیم والیبال در حال تمرین هستند تا برای بازی های استانی امادگی لازم را داشته باشند.حیاط مدرسه ما پراز گل های نوشکفته ایی است که هر کدام عطر و بویه  خاصی دارند به اسم عطر نوجوانی!گل هایی  که روزی باز می شوند و هرکدام به سمت و سویی مختلف می روند تا اینده ساز این مملکت باشند.بله این گل ها همان دانش اموزانی هستند که هر ساله عده ایی با ان خداحافظی می کنند و عده ایی سلام!

تتیجه گیری:بیاییم همیشه از مدرسه و حیاط مدرسه خود مراقبت کنیم تا برای ایندگان نیز حیاط مدرسه پراز حال خوب و حس خوب تازگی را داشته باشند

انشابیست


 

پایه ی هفتم-درس اول-صفحه ی ۲۰-پاییز

انشا در مورد پاییز  پایه هفتم درس اول صفحه ۲۰

مقدمه:پاییز سومین فصل سال است که با سه ماه مهر و ابان و اذر که هرکدام نمادی پرمعنا دارند شروع می شود و به اتمام می رسد.مهر یعنی محبت و عشق،ابان یعنی اب و اذر یعنی اتش که سه عنصر بسیار مهم در زندگی بشراست و تشکیل دهنده ی جهان است.

تنه ی انشاء:پاییز است و برگ ریزان،صدای نم نم باران،بوی خوش گل ها و بوی نم باران تازه نشسته برروی  گل و برگ ها که یکی از زیباترین نقاشی های خدا در دفتر زندگی است که ترسیمی کوچک از عظمت لایتناهی پروردگار عالمیان  می باشد.

پاییز فصل برگ های رنگارنگ که هم چون پروانه های  رنگی همراه بانسیم خوش پاییزیاز سمتی به سمت دیگر به رقص در می ایند و به زمین می نشینند و ما با گذر ازاین مسیر که هم چون فرشی طلایی  زیرپایمان پهن شده قدم می زنیم و از صدای خش خش ان چیزی جز زیبایی نعمت خداوند به ذهنمان خطور نمی کند.

پاییز معروف است به غروب های دلگیرش،شب های طولانیش،به سیب سرخ و انار سرخ ترکخورده اش که انگار لبخندن مارا مشتاق چشیدن ان می کند.

پاییز همیشه باشروع مدارس همراه است،به صدای خنده و هیاهوی دانش اموزان در کوچه  پس کوچه های شهر که با هم بازی ها و دوستان خود دست در دست هم به سمت مدرسه و عام و پیشرفت پرواز می کنند تا هم چون پروانه ایی زیبا از پیله ی خود بیرون بیاییند و پرهای خود را می گشایند و به سمت ارزو ها و اهداف خود پرواز می کنند.

نتیجه گیری:پاییز فصلی است که در ان مهر متولد می شود و از همان اغاز خود به همگان ندای مهر و محبت را می رساند.


 ضرب المثل دیوار موش دارد موش هم گوش دارد

معنی ضرب المثل دیوار موش دارد موش هم گوش دارددر این پست با داستان و معانی ضرب المثل ” دیوار موش دارد موش هم گوش دارد ” آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.

معنی ضرب المثل دیوار موش دارد موش هم گوش دارد

۱- در سخن گفتن باید محتاط بود و هر جا و در میان هر جمعی نباید هر حرفی را زد،زیرا ممکن است کسی خبرچینی کرده و آن را بازگو کند.

۲- حرف به گوش بقیه می رسد.

۳- باید رازدار بود و هر حرفی را نزد حتی در خفا.

۴- یعنی از غیبت باید دوری کرد چون ممکن است هر لحظه شخصی دیگر آن را بشنود.

داستان ضرب المثل دیوار موش دارد موش هم گوش دارد

روزی وُ روزگاری ، انقدر ناامنی بود که نه شاه وُ گدا به هم رحم میکردن ، نه شاه وُ شازده ، و نه شازده وُ شا قُلی … مَخلَص کلام اینکه بد دوره ای شده بود وُ هیچکی به هیچکی رحم نمیکرد ، مگه بنده های خدا … مثل حالا نبود که گرگ و میش با همدیگه ، در کمال صلح و صفا ، سر یه میز بشینن و خوراک بـَــرّه » سفارش بدن!!!

بگذریم … بریم سراغ نَقل و حکایت خودمون. ننه صغری و بابا اصغری نصفه های شب مست خواب بودن وُ تازه خدمت بی بی مُشکل گشا » رسیده بودن که ناغافل ، بابا اصغری با صدای گرومپی » که از پشت بوم اومد ، صد ذرع از جا پرید و خواب خوشش پریشون شد. گوشاشو که تیز کرد ، فهمید که صدای پای چند نفر ه که از بالا میاد. با اینکه از ترس جونش زیر لب دُعا میخوند و از اولیاء و انبیاء کمک میخواس ، ولی یه جای دلش قُرص و مُحکم بود و خودشو نباخته بود. زود دست ننه صغری رو تو مُشتش گرفت و به علامت هُشدار چند بار چـِلوند و زود زیر گوشش گفت دریا توفانی شده! توکل ات بخدا و گوشات به من »! عیال خوش مرامش هم که سرد وُ گرم چشیدهء روزگار بود ، فقط گفت وای! خدا مرگم بده… چشم »!

بابا اصغری زیر لب و پـِـچ پـِـچ کنون گفت :

ـــ تو با چرب زبونی ، یه طوری که بشنُفن ، مثلا پا پــِی من شو وُ هی اصرار کن که چطور گنج قاضی رو با تردستی زدی وُ هنوزم بعد از چند سال هیچکی بو نبرده!

عیال مربوطه هم ، هنر خدادادی شو به کار انداخت و یه تیاتری بازی کرد که ا سر جاشون میخکوب شدن وُ خود بابا اصغری هم ، همچین سر ِ ذوق اومد که انگار صد سال این کاره بوده!

ـــ زن دس وَر دار! منو نصفه شبی جون به سر کردی که چی ، صد بار بهت گفتم که تو معقولات دخالت نکن! بدبخت مون میکنی. زن جماعت دهن لَقّه ، و پُر حرف … یه وقت دهنت گرم میشه و پُرگوئیت گل میکنه و سَرمُو به باد میدی.

ـــ به جون خودت ، به مرگ حاج داداشم ، من یکی اهل این پُگوئی ها نیسّم ؛ رو راس بگو که به زنت اعتماد نداری ، غریبه ست.

ـــ نه جون تو ، غریبه شیطونه! از قدیم گفتن  دیوار موش داره ، موش هم گوش داره »!

ـــ نه ، هیچ نَقل این حرفا نیس ، اعتماد نداری ، غریبه ام. من سیاه بخت رو بگو که جون فدات میکنم!

و صدای آبغوره گرفتنش رو بلند شد! بابا اصغری زود تسلیم شد وُ گفت :

ـــ با آ آ شه بابا! ولی قسم خوردی که حواست جمع باشه آ آ … راستش ، من یکی دو بار دیگه هم کارائی از این قبیل کردم ، ولی خوب ، سبک تر بودن. یه وردی میخونم ، میرسم بالای بوم ، با همون ورد ، از روزنهء گنبد پشت بوم ، یا پنجره ، مثل کفتر می شینم روی زمین ، خوبیش اینه که جن » هم نمیتونه منو ببینه!

وارد که بشم ، به احترام صاحب لوگ » ، همه چیزای اونجا جلو چشمام آشکار میشه. یه جادوگر هندی که آدم خیلی محترمی هم بود ، وقتی جوونیام نوکرش بودم ، از اعتمادی که به من داشت ، یادم داد. فقط هفت بار باید مُشتت رو رو به آسمون وا کنی و بگی یا صاحب ِ شولم ، یا صاحب ِ لوگ » ! اما شرطی داره!؟ اگه رفیق و همدستی داری ، به احترام صاحب شولم » ، باید محکم دست همدیگه رو بگیرین ، چشما تونو ببندین ، و اونوقت به بالا یا پائین پرواز کنین ؛ هر کس هم به این ورد شک کنه ، بهتره تا از حُنّاق ِ آنی » خفه نشده ، حرفشو به زبون نیاره!

حرف به اینجا که رسید ، بابا اصغری و ننه صغری چشماشونو بستن و شروع کردن به دعا و نذر و نیاز ؛ اما از ترس ، همینطور چشماشونو محکم بسته بودن. هنوز صلوات هفتم رو نگفته بودن که یه صدای گرومپی » ، مثل توپ ، زیر روزنهء اتاق چار صُفّه ، صدا کرد و فریاد آخ » تو گلوی ا خفه شد.


انشا در مورد ربات پیشخدمت

انشا طنز و غیر طنز ربات پیشخدمتانشای طنز ربات پیشخدمت

هیچ چیز هیجان انگیزتر از داشتن یک ربات پیشخدمت نیست. یک روز به ربات پیشخدمتم گفتم برو برایم چای بریز. او هم تا آشپزخانه رفت و یک لیوان نوشابه کوکاکولا را در فنجان ریخت و برایم آورد! آخه فکر می کند هر نوشیدنی ای که تقریبا سیاه رنگ باشد چای است!

بگذریم از اینکه آن روز بجای شامپوی سیر، سرم را با خود سیر شست و دیگر هیچ کسی جرئت نزدیک شدن به من را نداشت آنقدر که کله ام بوی سیر می داد! این ربات پیشخدمت من به سحرخیزی حساس است؛ انقدر حساس که اگر ساعت شش صبح بیدار نشوم، اول با مهربانی می گوید: سرورم پاشو! گل من پاشو! هی جملات مهربانش را تکرار می کند. من هم که نمی توانم از پتوی نرمم دل بکنم، اصلا پا نمی شوم!

تا اینکه ربات عزیزم با پاشیدن یک لیوان آب سرد، یک باره بیدارم می کند! بعد با صدای رباتی اش می گوید: سرورم! اگر می دانستم اینطوری پا می شوید زودتر بیدارتان می کردم! این کار هرروز اوست! اول با مهربانی بعد با آب سرد!

نمیدانم از دست کارهایش دعوایش کنم یا بخندم! آن قدر که بامزه است. هربار که بستنی یخی میخرم مجبورم به او هم بخرم. دیروز یک بستنی یخی خریدم ولی چون دندانم یخ میکرد، آرام میخوردم سرم را که بلند کردم دیدم رباتم بستنی را با چوبش خورده و مات مات به من زل زده است. آخه دندان هم ندارد که یخ بزند و مجبور شود آهسته بخورد! از دندانش هم بگذریم با آن دهان بزرگش به چوب بستنی هم رحم نکرد! بعد از هر خوراکی ای که می خورد مجبورم جایش را هم عوض کنم!!!

ربات پیشخدمت من هر وقت خسته می شود باید شارژش کنم. آن روز هم من خسته بودم هم او و وقت هم نکردم که او را شارژ کنم؛ در حال خستگی به او گفتم: ربات جان! برو چراغ ها را خاموش کن می خواهم بخوابم. ربات با صدای گرفته اش جواب داد: با اا شه سرورم.

بعد هم رفت تا چراغ را خاموش کند ولی آن قدر خسته تر از من بود که با مخ رفت تو دیوار! من هم سریع پاشدم و او را بلند کردم و به شارژ زدم و چراغ ها را خاموش کردم و خوابیدم. صبح روز بعد هم روز از نو و روزی از نو! بازهم مرا با مهربانی و سپس با آب سرد بیدار کرد!!

انشای غیر طنز ربات پیشخدمت

داشتن ربات پیشخدمت کارها را برای ما راحت می کند. ربات پیشخدمت کارهای هتل را خیلی خوب انجام می دهد. چند روزی را در هتل بودم و هرگاه که خوراکی می خواستم یا کاری داشتم، زنگ را به صدا در می آوردم. هربار ربات پیشخدمت در را میزد و کارهایم را انجام میداد.

یک روز ربات پیشخدمت وارد اتاقم در هتل شد تا رخت خواب را جمع کند و اتاق را مرتب کند. من در اوج تعجب، کارکردن او را نگاه می کردم؛ چنان تمیز کار می کرد که از خودم خجالت کشیدم! ربات ها کارهای زیادی را انجام می دهند؛ ربات های پیشخدمت در رستوران، بیمارستان، هتل و حتی هواپیما!

ربات پیشخدمت در رستوران خیلی کارایی دارد چون هر مشتری که چندین سفارش غذا می دهد را در سیستمش حفظ میکند و عین آنها را با سرعت از آشپزخانه رستوران به دست مشتری می رساند و مجال قار و قور کردن شکم را به مشتری نمی دهد!

ربات پیشخدمت در بیمارستان هم خوب است چراکه با طی کشی اش کف بیمارستان را برق می اندازد و هم با بردن سبد لباس های کثیف، کار بقیه را راحت میکند. البته این ربات به بیماران بیمارستان هم رسیدگی می کند و به آن ها کمپوت می دهد!

ربات پیشخدمت در هواپیما هم مسافران را سرگرم می کند هم در هنگام بلند شدن هواپیما از استرس مسافران کم می کند و با صدای بامزه اش می گوید: مسااافران محترم ! لطفاااا نترسیییید! هواپیما که ترس ندارررد! و اینگونه سفر هواپیمایی را هم به خیر می کند!

ربات پیشخدمت اگر در دنیای پیشرفته ما به فراوانی وجود داشته باشد بیشتر کارها سریع انجام شده و در زمان هم صرفه جویی میشود به شرطی که آدم ها را از کار و کاسبی نیندازد!


انشا برای عید نوروز – مهارت نوشتاری

 

انشا در مورد عید نوروز / انشای ادبی و ساده درباره نوروز
 

دو انشا برای عید نوروز و تعطیلات نوروزی ویژه دانش آموزان

انشای اول – عید نوروز

با نام خدا انشا خود را شروع می کنم؛ موضوع انشا عید نوروز، هر سال نزدیک نوروز حال و هوای دوستان و اطرافیان عوض میشود و به خاطر خانه تکانی و آماده شدن برای نوروز جنب و جوش زیادی دارند و در خیابان مردم را میبینیم که با کیسه های خرید عید به سمت خانه در حرکت اند و یا ویترین مغازه ها را تماشا میکنن و معمولا خانواده های کوچک بصورت دسته جمعی به خرید می روند و پدر دست بچه ها را میگیرد و با هم حرکت میکنند که صحنه های زیبایی است.

نزدیک سال تحویل همه لباسهای نو به تن میکنیم و برای فرارسیدن سال نو لحظه شماری میکنیم و در آخرین دقایق همراه خانواده در کنار سفره ی هفت سین می نشینیم و پدر معمولا قرآن میخواند و همه سعی دارند ثانیه های شروع سال را در حال ذکر و دعا باشند.
وقتی که سال تحویل میشود روبوسی میکنیم و سال نو را به همدیگر تبریک میگوییم و لحظات شادی به وجود می آید.

در تعطیلات به دیدن فامیل و دوستان میرویم و معمولا کوچک تر ها اول به دیدن بزرگترها میروند و بعد از آن بزرگتر ها در فرصت مناسب به بازدید کوچک تر ها میروند و این رسم خیلی خوب است ٬ چون هم دید و بازدید انجام میشود و هم آداب و رسوم احترام به بزرگتر زنده نگه داشته میشود.

در نوروز همه بوی تازگی میدهند و مخصوصا پسر بچه ها خیلی مواظب اند که شلوار و لباس عیدشان کثیف و خاکی نشود.
ما باید در تعطیلات به مرور درسهایی که در طول سال خوانده ایم بپردازیم چون ممکن است این تعطیلات باعث شود آنها را فراموش کنیم. با این کار برای امتحانات آخر سال هم آماده میشویم و تابستان خوبی خواهیم داشت.

ما خیلی تعطیلات نوروز را دوست داریم برای اینکه معمولا از بزرگ تر ها عیدی میگیریم و پسر عمو و پسر خاله و دای و پسر عمه هایمان را بیشتر میبینیم.
بعضی ها در نوروز به مسافرت میروند که این کار خیلی خوب است ولی باید مواظب باشیم در هنگام رانندگی تند نرویم و سرعت مناسب داشته باشیم چون ممکن است تصادف بشود و اتفاقی برای ما و دیگران بیفتد و تعطیلاتمان خراب شود.
در روز سیزده به در به طبیعت میرویم و روز خوبی را میگذرانیم ٬ من همیشه دوست دارم روز بعد از سیزده به در هم تعطیل باشد تا بتوانم برای رفتن به مدرسه آماده شوم.
ما نباید در این روز طبیعت را آلوده کنیم و شاخه های درختان را بشکنیم و یا آتش بزنیم.
وقتی تعطیلات تمام میشود٬ باز هم باید به مدرسه برویم و درس بخوانیم تا بتوانیم در آخر سال نمره های خوبی بگیریم و در آینده شغل مناسبی داشته باشیم.

انشای دوم – عید نوروز

ن” مثل نوروز، نخستین روز بهار. در این روز، طبیعت، از خوابی طولانی برمی‌خیزد و کار و بار حیاتیِ خویشتن را از نو آغاز می‌کند .نوروز، روزی‌ست نو؛ روز، روز همان روشنی‌ست. پس نوروز، یعنی تابش آفتابی تازه در زندگی و سرزندگی نو‌به‌نوی انسان و جهان.نوروز، نخستین روز بهار هم هست. در این روز، طبیعت، از خوابی طولانی برمی‌خیزد و کار و بار حیاتیِ خویشتن را از نو آغاز می‌کند و سال آغاز می‌شود که یعنی این ایرانیان‌اند که هر سال، بیداری طبیعت و شروع تازه‌ی زندگی را جشن می‌گیرند. جشنی که در آن، از دیرباز، روشنی و زیبایی و زندگی را ستوده‌ و نوروز را جشن‌گرفته‌اند.

در آستانه‌ی نوروز، خانه‌تکانی می‌کنیم و هم‌زمان، دل خود را نیز از کینه‌ها پاک‌ کرده و آماده می‌شویم تا در فصلی تازه، بر شاخه‌های زندگانی‌‌، عشق و مهر و مهرانگیزی، جوانه بزنیم و به شکوفایی بنشینیم.

نوروز لبخند خداوند بر لبان طبیعت است و آن‌گاه که خداوند به زندگی لبخند می‌زند، گل لبخند بر لبان جهان هم می‌شکفد.
نوروز، یادآور آن است که ما مدام باید جان و جامه و جامعه‌ی خود را پاک و شاد و سرشار از انرژی ناپیداکرانه‌ی الهی نگه‌داریم.
نوروز، یادآور اهمیتِ دیدن و توجه کردن‌ست.

نوروز، آغاز فصلِ تفرج و تماشاست. چشم‌ها را بازکنیم و زیبایی‌ها را ببینیم. گوش‌ها را باز کنیم و آواز پرنده‌ها را بشنویم. دل‌ها را باز کنیم و دوست‌بداریم. روز، نو می‌شود. سال، نو می‌شود. طبیعت، نو می‌شود. مبادا که ما کهنه بمانیم. مبادا که ما محروم بمانیم. پیامبر گرامی اسلام(ص) فرموده است: در زندگی شما، روزهایی هست که نفس خداوند بر شما می‌دمد. خود را در معرض نفس‌های پاک قراردهید. مبادا از آن روبگردانید!»

این نفس‌های پاک خداست که بر آدم و عالم می‌دمد. دارد طبیعت از نو آغاز می‌شود. سال دارد از نو آغاز می‌شود. روز نو دارد آغاز می‌شود. نوروز دارد از راه می‌رسد؛ لبالب از بشارت و طراوت و تازگی و تناوری…

 


7 طبیعت شروع آغازین و پایانی پرسش

انشا با ویژگی آغازین و پایانی در مورد طبعیت صفحه 67

مقدمه:احساسات درونیت چیست؟ آنچه که مغزت فرمان می دهد! آیا مسیری را که پیش می روند را می پسندی؟ آیا اینگونه درست است؟

تنه انشا: از زمانی که چشم گشودیم توانستیم اطراف خود را تشخیص دهیم و خواندن و نوشتن را بیاموزیم به ما گوش زد کرده اند، دیکته کرده اند و ما هزار بار حتی به زبان آورده ایم که باید از طبیعت خود مراقبت کنیم. باید آن را بپرورانیم و به درستی از آن استفاده کنیم. اما همانطور که مشاهده می کنیم برخلاف این گفته ها در مسیری اشتباه پیش می رویم. روز به روز طبیعت روبه ویرانی و نابودی سوق پیدا می کند و زباله ها بیشتر می شوند، دریا تیره تر و جنگل بی شاخ و برگ تر می گردد. طوری شده است که حیوانات هم از ما رو برمی گردانند و از ما می ترسند. چه می شد اگر ما و هم نوعانمان کمی بیشتر به دنیای اطرافمان توجه نشان دهیم و دست در دست هم هر کدام رشته ی طویل این مسیر را بگیریم و با اتحاد و میهن دوستی، میهن خود را سربلند و زیباتر کنیم. به کجای دنیا برمی خورد اگر زباله ایی روی زمین دیدیم برداریم و در سطل زباله بریزیم. اگر شاخه های درختان را قطع نکنیم و در جنگل ها آتش روشن نکنیم و یا اگر روشن کردیم آن را به امان خدا نگذاریم. درخت بکاریم و درختی را قطع نکنیم زیرا این ها سرمایه های ما چه اکنون و چه در آینده هستند. چه برای تامین اکسیژن ما چه برای امرار معاش زندگی ما و آیندگان ما. بیاییم کمی خودخواهی را کنار بگذاریم و بیشتر به فکر زیبایی های جهان باشیم و برای حفظ زیبایی و بقای آن بیشتر تلاش کنیم و دست از ناامیدی و افسوس خوردن برداریم. بیاییم با هم فکری راهی برای این معضل بیندیشیم. نظر شما چیست؟ آیا شما تاکنون راهی برای این معضل اندیشیده اید؟
.
ensha baz-


انشا کودکی در قالب ادبی 

اما واقعیت این است که زندگی هر چقدر که بزرگتر میشوی روی خشن و سخت و جدی اش را بیشتر به تو نشان میدهد.

هر روز اهدافت را دور تر و دور تر نشان میدهد و از تو میخواهد برای رسیدن به آنها بیشتر و بیشتر تلاش کنی.

و اینگونه است که همه روزگار بزرگسالی تو مشغول کار و تلاش بی وقفه میشود و وقتی به خودت می آیی می بینی .

همه چیزهایی که روزی عاشقانه دوست داشته ای کمترین اهمیت را در زندگی تو دارد.

دیگر وقت و حوصله زیادی برای مادرت که در کودکی سر روز پاهایش میگذاشتی و با نوازش هایش به خواب میرفتی نداری.

و پدری که انقدر قوی بود که تور را به آسمان پرتاب میکرد و قهرمان بزرگ کودکی ات بود حالا از نظر تو بد اخلاق و حوصله سر بر است.

انشا کودکی من پایه نهم

دیگر به نظرت بازی کردن بیهوده و مسخره است و شاید به همین دلیل است که بیشتر آدم ها وقتی بزرگ میشوند یادشان میرد خنده از ته دل و شادی بی دغدغه چه معنایی دارد.

عروسک هایی که روزگاری با دقتی مادرانه تر و خشکشان میکرد ، برایشان غذا درست میکردی و در آغوش میگرفتی دیگر به نظرت احمقانه و بی ارزش میرسند ولی خودت مثل یک عروسک بی اراده در دستان گرفتاری های روزگار اسیر شده ای و راه فراری نداری.

 پس حق داری هر از گاهی از ته دل آرزو کنی کاش هنوز بچه بودی .

نتیجه گیری :

کودکی روزگار خنده های از ته دل ، مهربانی بی توقع ، چشیدن طعم واقعی زندگی و باور های صادقانه است ، اما خواه ناخواه روزی تمام میشود و هیچ وقت برنمگیردد.

چیزی که باقی میماند این است که تلاش کنی هیچ وقت انقدر بزرگ نشوی که کودک شیطان درونت را به کشتن بدهی . انقدر جدی نشوی که نتوانی بخندی ، بدوی و بازی کنی ، انقدر بی رحم نشوی که نسبت به پدر و مادر و دوستانت سرد و بی عاطفه شوی و این که یادت نرود اگر کودکی شیرینی داشتی تلاش کنی حتی اگر شده برای یک لحظه به کودکی که زندگی سخت و ملال آوری دارد کمک کنی که بچگی کند. ان شا الله .

(: Modelo smart ensha 


 

انشای طنز درد دل یک موش آزمایشگاهی

من یک موش آزمایشگاهی هستم. هربار که می خواهند چیز جدیدی کشف کنند مجبورم از استراحتم بزنم و اینها رویم آزمایش انجام دهند. یک روز خوش برایم نگذاشته اند! آن روز یکی از آن قدبلندها یک آمپولی به من زد که دادم به آسمان رفت اما انگار کر بود و صدای داد و بیداد مرا نمی شنوید! هر دفعه که وقت مرا می گیرند، انقدر بالای سرم بحث درسی می کنند که دیگر حوصله ام سر میرود و هر چه قدر می گویم دیگر بس است خسته شدم، انگار نه انگار! آخر سر هم معلوم نیست چه چیزی را به خورد من می دهند که مجبورم چند روزی را داخل شیشه، تک و تنها سر کنم. آخه من هم دل دارم درست نیست اینجا من را تنها می گذارند و میروند. آن روز با موش شیشه بغلی دوست شده بودم و از پشت شیشه باهم صحبت می کردیم او که از من بدتر بود اصلا جان صحبت کردن نداشت؛ یک کلمه حرف می زد و دو ذقیقه به خواب میرفت! نمی دانم روی این بدبخت چه چیزی را آزمایش می کردند! انقدر نگویید از شما موش ها چندشمان می شود اگر ما نباشیم که علم شما اینقدر ها هم پیشرفت نمی کند! هر روز چیز تازه ای کشف می کنند. تازه خیلی از چیزهایی که شما برای درمانتان می خورید را اول روی ما آزمایش می کنند اگر زنده ماندیم و حالمان بهم نخورد به شما هم می دهند! حالا بازهم بگویید شما را دوست نداریم:/ یک چیز را یادم رفت بگویم؛ من خیلی قلقلکی هستم! هربار که مرا از شیشه ام بیرون می آورند و دست کاری ام می کنند هی داد میزنم: وای قلقلکم اومد! وای به شکمم دست نزن! دستتو از کف پام بردار! اما انگار نه انگار! تقصیر خودشان است اینها مرا قلقلک می دهند من هم تکان می خورم و کارشان خراب می شود! یک ذره احساس هم داشته باشند بد نیست ها!!! خلاصه با ما دوست باشید:)

انشای غیر طنز درد دل یک موش آزمایشگاهی

سلام. من موش آزمایشگاهی هستم. محیط آزمایشگاه بسیار تمیز و مجهز است و آزمایشگر ها روی ما آزمایش های بسیاری انجام می دهند تا بتوانند چیزهای زیادی را کشف کنند و خیلی از بیماری ها را درمان کنند. من از اینکه روی ما موش ها آزمایش انجام می دهند ناراحت نیستم چون با این کارها می توان در علم پیشرفت کرد و خیلی از شماها از برخی از بیماری هایتان نجات پیدا کنید. خدا ما موش ها را طوری آفریده است که مناسب آزمایش های علمی هستیم. در آزمایشگاه، غذاهای ما کنترل شده است و هرکاری که انجام می دهیم، زیر نظر آزمایشگر های پرتوان و باهوش اینجا انجام می شود. هرچند گاهی مجبوریم در خوراک و خواب و کارهای شخصیمان، بسیاری از سختی ها را تحمل کنیم. با این حال هنگام شنیدن خبر پیروزی در آزمایش و کشف دارو و ماده جدید، تمام خستگی های ما هم به یکباره از تنمان بیرون می شود. اما گاهی ناراحتی هایی هم داریم مانند از دست دادن دوستانمان یا زمانی که یکی از موش ها حالش خراب می شود. اینجور اتفاقات خوب و بد در آزمایشگاه عادی است. دیدن آمپول و دارو برایمان ترسناک نیست. ما موش های آزمایشگاهی بر خلاف موش های کوچه و خیابان، تمیز هستیم و دوست نداریم دور و برمان کثیف و نامرتب باشد. این حرف های مرا با دیدن من تایید خواهید کرد! در آخر بگویم هیچ گاه در زندگی تان و از پست و جایگاهتان احساس ناامیدی نکنید چرا که هر موجودی در این عالم بی حکمت آفریده نشده است و تمام موجودات باید سعی کنند وجودشان سرشار از نفع و سود باشد.

(: Ensha bist 


.

موضوع انشاء مادر

زمان مطالعه: 20 دقیقه

انشاء درباره روز مادر

موضوع : انشا ساده ادبی درباره روز مادر

به مادر گفتم: شرمنده ام که نه ماه بار سنگین مرا تحمل کردی.” او با مهربانی پاسخ داد: نه ماه انتظار زیبایی بود که با دردی لذت بخش تو رابه من هدیه داد.” دوباره گفتم: ” می دانم از همان موقع از خواب صبحگاهی محرومت کردم.” با لبخندی گفت: ” موزیک گریه ات اجابت دعای چندین سحرگاهم بوده است.”

چقدر از بودن من خوشحال هستی مادر! آیا کسی دراین دنیای بزرگ پیدا می شود که مرا به اندازه تو دوست داشته باشد؟به محض ورودم به این دنیای رنگارنگ، فرشته ای من رابا دستان گرم و مهربانش در آغوش گرفت، ان فرشته تو بودی مادر زیبای من! و من چقدر خوش شانس بوده ام که مادری مانند تو دارم. وقتی در خانه حضور داری انگار خانه بوی بهشت می دهد و من می‌ترسم نکند روزی مرا از این بهشت محروم کنند.

 

چه شبها که تا صبح بالای سرم بیدار بودی و از من مراقبت کردی … مادر می خواهم بگویم اگر دور سفره خانه مان نشسته ایم و یک خانواده ایم تنها و تنها از برکت حضور توست!خانه مان هرشب روشن است، شاید کسی نداند اما من می دانم ستاره ای از آسمان هر شب مهمان سفره خانه ماست که نامش مادر است.زنده باشی مادر!

 

 

انشاء درباره روز مادر

انشا توصیف شخصیت مادر

موضوع انشا : انشا ساده در مورد مادر

مادر من خیلی مهربان است و من سعی می کنم قدر وی را بدانم. او صبح ها مثل خورشید خانم خانه ما را روشن می کند. من فکر می کنم مادرم توی صورتش یک گل زیبا دارد، وقتی برای رفتن به مدرسه من را بیدار می کند گل صورت او به من لبخند می زند.هر وقت سرم را روی سینه اش می چسبانم بوی خوب ان گل زیبا را می فهمم و شاد می‌شوم و صورتش را می بوسم.

مادرم با من بازی می کند، برایم غذا های خوشمزه می پزد، خانه ما هرروز پر از شادی و خنده است چون مادرم خیلی خوب و مهربان است.من مادرم را خیلی دوست دارم و جای او در قلب من است. سعی می کنم خوب به حرف هایش گوش کنم و به او احترام بگذارم ودر کارها به او کمک کنم. چون خدا در قرآن فرموده است: به پدر و مادر خود نیکی کنید.”

 

انشاء درباره روز مادر

انشای عادی درباره روز مادر

موضوع انشا : مادر مهربان خود را توصیف کنید

همیشه این جمله را شنیده‌ایم که بهشت زیر پای مادران است. این جمله نشان دهنده بزرگی و عظمت، و همچنین جایگاه ویژه او نزد خداوند است. مادر مسئول پرورش و تعلیم و تربیت فرزندان بوده و اگر ما انسان‌های‌ خوبی باشیم در واقع نتیجه تربیت صحیح مادر است.

خداوند متعال و ائمه اطهار در احادیث بارها، ما رابه نیکی به پدر و مادر سفارش کرده‌اند و این موضوع مسئولیت سنگینی بر عهده ما می گذارد تا همیشه تلاش کنیم با کارهای خوب، ذره‌ای از محبت ان‌ها را جبران کنیم.اما متاسفانه اگر ما تمام عمرمان را صرف خدمت و محبت به مادرمان کنیم بازهم نمیتوانیم حتی گوشه کوچکی از زحمات مادر را جبران کنیم.

مادر نخستین تجربه عشق، نخستین آغوش و نخستین نوازش است. کسیکه بی منت و بی دریغ نهایت مهرش را تقدیم فرزند میکند حتی اگر ان‌ها بی محبت باشند، و هر دفعه که فرزندان اشتباهی مرتکب میشوند ان‌ها را می‌بخشد و دوباره در آغوش میگیرد. لحظه‌هایش رابا دعا برای فرزندانش می‌گذراند و مدام برایشان نگران است.

درباره مادر خود بنویسید

 

شادی او زمانی تکمیل میشود که فرزندانش شاد و خوشحال باشند. حضورش در خانه گرما بخش است و نبودنش فضای خانه رابه مکان بی روح و سوت و کوری تبدیل میکند که نمی توان ان را تحمل کرد و آغوش پر مهرش تمام دلهره‌ها و نگرانی‌های‌ روز را از بین میبرد.

زمان‌هایی است که از او دور می شویم و معنی دلتنگی را می‌فهمیم و با تمام وجود آرزو میکنیم کاش کنارمان بود. شاید بعضی از ما تا زمانی که مادرمان کنار ما است قدرش را ندانیم اما همین که وی را از دست دادیم تازه متوجه می شویم که بخش بزرگی از زندگی مان از دست رفته و دیگر قابل برگشت نیست، و تمام اتفاقات ساده زندگی که هنگام بودنش اتفاق می‌افتد برایمان شکل رویا و آرزو را پیدا میکند.

مادر و عشق او با هیچ چیز و هیچکس دیگر قابل مقایسه نیست، آرامشی که یک لبخند ساده او به ما می دهد را در هیچ جای دیگری نمی توان پیدا کرد. زمانی که در زندگی دچار مشکلات می شویم و یا در کارهایمان شکست می خوریم اوست که ما را حمایت میکند و به ما انگیزه دوباره میدهد تا تلاش کنیم و موفقیت‌هایی در زندگی به دست بیاوریم.

مادر مقدس‌ترین موجود روی زمین به شمار رفته و مادر زیباترین و گرانبهاترین هدیه الهی است که برای هرکس به ارمغان آورده است. و هر لحظه اطاعت وعبادت این موجود پاک و مقدس هر انسان روشنفکر لازم است و هرکس اگر خواهان کسب رضای خداوند متعال باشد با ید به بهترین صورت اطاعت و احترام مادر را داشته باشد.ودر آخر، واژه‌ها بسیار کوچک‌تر از ان هستند که وی را ان طور که شایسته است، توصیف کنند. امید است همه ی ما فرزندان خوبی برای مادران باشیم

(: Delgram 


 شهید محسن فخری‌زاده

یکی از دانشمندان رده بالای هسته ای-موشکی کشور ترور شد

 

(پانه دانشمند هسته ای ایران مورد حمله تروریست‌ها قرار گرفت و به درجه شهادت نائل شد.

 

به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل معاونت پرورشی و فرهنگی، محسن فخری‌زاده مهابادی در سال 1336 در قم متولد شد و در۷ آذر ۱۳۹۹ در منطقه آبسرد دماوند به دست عاملان استکبار به شهادت رسید.

وی دارای تحصیلات کارشناسی ارشد مهندسی هسته ای بود. از ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی و تشکیل سپاه به عضویت سپاه در آمد و درجه نظامی سرتیپ پاسدار را داشت.

با تشکیل واحد تحقیقات ویژه اتمی (تیم ۳۲) در سال ۱۹۸۳ در مرکز تحقیقات سپاه پاسداران ، فخری زاده از همان ابتدای تشکیل در این مرکز فعالیت خود را شروع کرد.

محسن فخری زاده از سال ۱۹۹۲ بعنوان عضو هیئت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین سپاه، امکانات این دانشگاه را در جهت تحقیقات هسته ای بکار گرفت و سپس رییس دانشگاه صنعتی مالک اشتر شد. او رییس سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی (سپند) بود.

لازم به ذکر است نام محسن فخری‌زاده به عنوان یکی از پنج شخصیت ایرانی که در فهرست ۵۰۰ نفره قدرتمندترین افراد جهان که از سوی نشریه آمریکایی فارین پالیسی منتشر شده است.

نام فخری‌زاده تحت عنوان دانشمند ارشد وزارت دفاع و پشتیبانی نیرو‌های مسلح و رئیس پیشین مرکز تحقیقاتی فیزیک (PHRC) در تاریخ ۲۴ مارس ۲۰۰۷ میلادی، در فهرست تحریم شدگان ایران توسط شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفت.

محسن فخری‌زاده تنها دانشمند هسته‌ای ایرانی است که بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نام او را مستقیما در شو تبلیغاتی سال گذشته خود به زبان آورد و مدعی شد روی برنامه تسلیحاتی اتمی کار می‌کرده است.

محسن فخری زاده از دانشمندان موثر و رده بالای حوزه تحقیقات علمی در کشور بوده است.

ترور این دانشمند حوزه موشکی کشور در منطقه آبسرد دماوند (استان تهران) اتفاق افتاده است و پس از حادثه متاسفانه تلاش‌ها برای احیای این شخص به نتیجه نرسیده و این دانشمند به شهادت رسیده است.

معاونت پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش شهادت این دانشمند بزرگ را به پیشگاه رهبر معظم انقلاب، خانواده آن شهید و عموم ملت ایران تبریک و تسلیت عرض می کند.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کن قدیم ((اجتماعی ((ولایت = امنیت تجارت منبع بزرگ کتاب های الکترونیکی و صوتی خزان دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. دانلود سرا عقل سرخ یزد نگار عصر ما سفر به جاذبه های گردشگری و جاهای دیدنی